سفرنامه ونکوور ۱
حوالی ساعت پنج عصر ماچ و بغلهای بدرقهکنندگان (که دو نفر بیشتر نبودند :)) تمام میشود و راه میافتیم. ماشین راحت و راننده معقول است و شناس.هیچ رقمه نمیتوانیم حالیاش کنیم که واقعا سردمان است و کولر را خاموش کند. هی میگوید درجه را کم کردم اما سرما سخت سوزان است! شاید خودش خیلی گرمایی …