زندانی بیدیوار و بیدر
خوابی عجیب میبینم. جایی هستم شبیه قلعه ای متروک و نمیدانم چرا اینجایم! از مخاطبی نامعلوم میپرسم: اینجا کجاست؟ ما چرا اینجاییم؟ صدایی میگوید: بازیگری یادتان میدهیم! مثلا اکبر عبدی را آنقدر باد میکنیم که آماده بازی شود! یاخدا! پس باد خدادادیش چه؟ نمیپرسم! تا مغز استخوان ترسیدهام! دیوار و حصار و میلهای نیست، اما …