گاه‌نوشته‌ها

زندانی بی‌دیوار و بی‌در

خوابی عجیب می‌بینم. جایی هستم شبیه قلعه ای متروک و نمی‌دانم چرا اینجایم! از مخاطبی نامعلوم می‌پرسم: اینجا کجاست؟ ما چرا اینجاییم؟ صدایی میگوید: بازیگری یادتان میدهیم! مثلا اکبر عبدی را آنقدر باد می‌کنیم که آماده بازی شود! یاخدا! پس باد خدادادیش چه؟ نمی‌پرسم! تا مغز استخوان ترسیده‌ام! دیوار و حصار و میله‌ای نیست، اما …

زندانی بی‌دیوار و بی‌در بیش‌تر بخوانید

طب سنتی؛ درمانی کارآمد یا شیادی ایدئولوژیک؟

مایلم قصه‌ی روزگاری را بگویم که تمام تمرکز زندگیم روی یافتن درمانی کارآمد برای حال و روز دخترم بود و طب سنتی به یاریم آمد. ۱. سال هشتاد که نومادری جوان بودم پاییز یکباره رنگ عوض کرده و دوست نداشتنی شده بود! پادشاه فصلها دیگر فصل خش خش برگ و کوچه باغ های رویایی و …

طب سنتی؛ درمانی کارآمد یا شیادی ایدئولوژیک؟ بیش‌تر بخوانید

خوابی پریشان؛ حاصل احوالات روزگار

در اتاقکی بودیم شیشه ای مثل یک سفینه…وسط اقیانوس! خوابی پریشان بود. امواج دیوانه و وحشی از هر طرف می‌کوبیدند بر سینه‌ی سفینه. ما چهارنفر مست آدرنالین وحشت و اندروفین خوشی همه تن نگاه بودیم. یار سینه سپر کرده بود که: -مهندسی دقیقی داره پایه‌های این سازه، هیچیمون نمیشه خیالت تخت! -حمایتگریت روی جفت چشمهایم …

خوابی پریشان؛ حاصل احوالات روزگار بیش‌تر بخوانید

خویش فربه می‌نماییم از پی قربانِ عید؛ دختران دهه‌ی پنجاه و دست و پازدن برای هویت شخصی؛

چارده پانزده ساله بودم. تابستان بود. از آن روزهای کشدار و بلند که هرچه کتاب می‌خواندی و ناخن می‌جویدی به اخر نمی‌رسید. برخلاف سرخوشی معمولم غمگین بودم و احساس می‌کردم چیزی نامشخص به هویت شخصی‌ام به فردیتم حمله برده‌است. چهارمین عمه چهارمین پسرش را زاییده بود و خوشحالی ننه خدیج به قدری غلیظ و عمیق …

خویش فربه می‌نماییم از پی قربانِ عید؛ دختران دهه‌ی پنجاه و دست و پازدن برای هویت شخصی؛ بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا