در پناه تو سریالی بود که سال ۷۵ و ۷۶ از تلویزیون پخش میشد و اقشار مختلف بخصوص جوانان دانشجو را جذب خود کردهبود. علیرغم همهی فیلترها و سانسورهای اساسی و مثلهکننده که بعد از دو سه دهه خبرش رسید باز هم در جو محدود آن دوران ساختارشکن به شمار میرفت و برای افراطیون آزاردهنده بود.
دانشکدهی ما هم به واسطهی همذاتپنداری با قهرمانان قصه بودند حسابی به این لنگ کفش کهنه در بیابان دل خوش کردهبود!
ترم اول معماری
قسمت دوم انتخاب اجباری رشتهی معماری
قسمت سوم؛ گمشدن در کوچهی دوست
قسمت چهارم؛ ساقیا بجنب!
قسمت پنجم؛ خلاقیت با کاغذ و شاهکار نجمه
قسمت ششم؛ پس خلاقیت چیست ای لعنتیها!
قسمت هفتم؛ نامرئیبودن درد دارد!
قسمت هشتم؛ فردا در موردش فکر میکنم عین اسکارلت.
قسمت نهم؛ میترسیدم از بس کوچک بودم.
قسمت دهم؛ صندلی مقوایی یا تخت پادشاهی؟
قسمت یازدهم؛ ترم یک معماری و کابوسهای بیپایانش
قسمت چهاردهم؛ همنشینی با پسرهای شیک و ارگانیک
قسمت پانزدهم؛ خدایان سالبالایی
قسمت شانزدهم؛ سفرهای دانشجویی معماری
قسمت هفدهم؛ دانشکدهی ادبیات و شعرسازی
ترم دوم معماری
قسمت نوزدهم؛ شناسایی راز گل سرخ
قسمت بیستم؛ تکروی یا وفای به خود؟
قسمت بیست و یکم؛ کرکسیون دیگه چیه؟
قسمت بیست و دوم؛ خوشنویسی و معماری
قسمت بیست و سوم؛ دشمن دارم پس هستم!
قسمت بیستوچهارم؛ اولین کلمهی معماری
ترم سوم معماری
قسمت بیستوپنجم؛ زیبایی یا کارکرد
قسمت بیستوهفتم؛ کشف لذت طراحی در نوزده سالگی
ترم چهارم معماری
قسمت بیستوهشتم؛ طراحی فضای خاطره به کمک حسامالدین سراج
قسمت بیستونهم؛ همه با هم در حوض موسیقی
قسمت سیام؛ کتاب یا مسکنی صلحدهنده
قسمت سیویک؛ تجسم خلاق و هدیه ناخودآگاه
قسمت سیودو؛ معماری اسلامی؛ بهانهی بدرقهی بابابزرگ تا جهان باقی
قسمت سیوسه؛ طراحی از جزء به کل
قسمت سی و چهار؛ مفهوم حجم در معماری
قسمت سی و پنج؛ معماری با نیایش
قسمت سی و شش؛ خانه رسولیان؛ میکدهای در پاییز بیست سالگی
قسمت سی و هفت؛ من را دید و زیبا شدم
قسمت سی و هشت؛ دوم خرداد و زمزمه آشتی
مسیرهای خرید کتاب فصل تحصیلی ما را میتوانید در این پست ببینید.
در پیجاینستای من با آیدی @najmehazizi1355 یک هایلایت با عنوان همین کتاب هست که در مورد آن توضیحاتی داده است. مطالب دیگری که درباره این کتاب نوشتهام با هشتک فصل تحصیلی ما در دسترس است.
سلام نجمه جان
خیلی وقت بود که دلم میخواست برات کامنت بذارم.
اون موقع که در پناه تو رو تلویزیون نشون میداد من بچه بودم. ولی توی همون عوالم بچگی هم این سریال رو دوست داشتم. شما دوره خوبی دانشجو بودید. دوره دانشجویی من زمان احمدینژاد بود که واقعا اوضاع توی دانشگاه ها تعریفی نداشت.
راستی نجمه چرا خونه ت رو اون شکلی ساختی؟ من با نمای آجری اصلا ارتباط برقرار نمیکنم. این رو به این خاطر میگم که دوره ارشد ساختمون های دانشگاهمون نمای آجری داشتند.
البته سلیقه آدم ها میتونه کاملا متفاوت باشه. شاید هم مصالحی که استفاده کردی به جغرافیای یزد ربط داشته باشه.
راستی گاهی وقتا احساس میکنم شبیه یه خواهر بزرگتر هستی. شاید به خاطر لحن نوشته هات باشه یا شاید به خاطر اینکه ۱۲ سال از من بزرگتری.
سلام آرزوجان. دوره دانشجویی ما خیلی خوب بود راست میگی.
و اما خونه. آجر یه مصالح بومی و مناسب یزده. من هم شمایلشو دوست دارم هم نسبتا اقلیمی بودنشو. چیشو دوست نداشتی ؟ خوشحال میشم بهم بگی
سلام
من فکر میکنم حس قدیمی بودن رو به من القا میکنه. اگه بهتر بخوام بگم نامرتبط بودن به زمانه. من خونه های قدیمی رو خیلی دوست دارم. پارسال آذر یه سفر اومدم یزد. یکی از بهترین سفرهام محسوب میشد. دیدن اون همه خونه
قاجاری که به کافه تبدیل شده بود تجربه جالبی بود. به نظرم این که به کافه تبدیل شدند باعث میشه حس کنی زندگی توی اون خونه ها جریان داره و فقط یه نمادی از گذشته نیست. این ایده که این مکان ها بشن یه جای پابلیک مثل کافه خیلی ایده خوبیه. اما خودم هیچ وقت دوست ندارم نمای خونه م آجری باشه یا اینکه معماریش بخواد مثل سبک قدیم باشه.
این رو هم بگم من عاشق سبک های مختلف معماری_ چه ایرانی و چه سبک های خارجی_ هستم.
اما فکر میکنم استفاده از المان های قدیمی به نوآوری احتیاج داره.
مثلا توی شعر، شعر اخوان اینطوریه. صلابت سبک های حماسی رو داره اما شعر نو محسوب میشه و مربوط به روزگار ماست.
به نظرم توی معماری هم به همچنین نوآوری ای نیاز داریم.
میدونم شما رشته ت این بوده و به این موضوع اشراف داری و خیلی خوب میدونی چه چیزهایی قابل اجراست و چی در حد ایده های انتزاعی محسوب میشه.
من فقط از دید یه ناظر بیرونی که چیزی از معماری نمیدونه حرف زدم و البته فکر میکنم باز هم به سلیقه مرتبط باشه.
سلام آرزو جان ممنون که نظرت را گفتی. ببین بعضی چیزا با گذر زمان کهنه می شن اما بعضیا نه. آجر به خودی خود تعلق به زمان خاصی نداره مثل حرف می مونه کلماتی که باهاش ساخته میشه و جملاتی که با اون کلمات نوشته میشه باید ارزیابی بشه که چقدر تعلق به زمان حاضر داره. من سعی کردم با مصالحی که با اقلیم یزد سازگاره و بوم اورد هم هست حرفی را در نمای عمارت فروغ بزنم که بر اساس اصولمه. اصولی مثل شفافیت و صداقت و توازن. چیزی مثل سنگ اگرچه امروز زیاد استفاده میشه و نماد شیکی و ثروت به شمار میره اما از نظر من مناسب نما توی یزد نیست چون با طبع و اقلیمش ناسازگاره و کلمات و جملاتش هم وارداتی و فیکه