پاییز سال ۷۵ اتمسفر عرفان و سلوک در هوای دانشکده معماری موج میزد.
همه چیز حتی یک عشق به شدت یکطرفهی شدیدا بدون تمنا زیر باران نوعی حضور و استغنا شسته و پاک بود.
مسیرهای خرید کتاب فصل تحصیلی ما را میتوانید در این پست ببینید.
در پیجاینستای من با آیدی @najmehazizi1355 یک هایلایت با عنوان همین کتاب هست که در مورد آن توضیحاتی داده است. مطالب دیگری که درباره این کتاب نوشتهام با هشتک فصل تحصیلی ما در دسترس است.
ترم اول معماری
قسمت دوم انتخاب اجباری رشتهی معماری
قسمت سوم؛ گمشدن در کوچهی دوست
قسمت چهارم؛ ساقیا بجنب!
قسمت پنجم؛ خلاقیت با کاغذ و شاهکار نجمه
قسمت ششم؛ پس خلاقیت چیست ای لعنتیها!
قسمت هفتم؛ نامرئیبودن درد دارد!
قسمت هشتم؛ فردا در موردش فکر میکنم عین اسکارلت.
قسمت نهم؛ میترسیدم از بس کوچک بودم.
قسمت دهم؛ صندلی مقوایی یا تخت پادشاهی؟
قسمت یازدهم؛ ترم یک معماری و کابوسهای بیپایانش
قسمت چهاردهم؛ همنشینی با پسرهای شیک و ارگانیک
قسمت پانزدهم؛ خدایان سالبالایی
قسمت شانزدهم؛ سفرهای دانشجویی معماری
قسمت هفدهم؛ دانشکدهی ادبیات و شعرسازی
ترم دوم معماری
قسمت نوزدهم؛ شناسایی راز گل سرخ
قسمت بیستم؛ تکروی یا وفای به خود؟
قسمت بیست و یکم؛ کرکسیون دیگه چیه؟
قسمت بیست و دوم؛ خوشنویسی و معماری
قسمت بیست و سوم؛ دشمن دارم پس هستم!
قسمت بیستوچهارم؛ اولین کلمهی معماری
ترم سوم معماری
قسمت بیستوپنجم؛ زیبایی یا کارکرد
قسمت بیستوهفتم؛ کشف لذت طراحی در نوزده سالگی
ترم چهارم معماری
قسمت بیستوهشتم؛ طراحی فضای خاطره به کمک حسامالدین سراج
قسمت بیستونهم؛ همه با هم در حوض موسیقی
قسمت سیام؛ کتاب یا مسکنی صلحدهنده
قسمت سیویک؛ تجسم خلاق و هدیه ناخودآگاه
قسمت سیودو؛ معماری اسلامی؛ بهانهی بدرقهی بابابزرگ تا جهان باقی
قسمت سیوسه؛ طراحی از جزء به کل
قسمت سی و چهار؛ مفهوم حجم در معماری
صبح زود که استوری خانم عزیزی را دیدم با ولع بسیار زدم روی لینک … من را دید و زیبا شد ۳۷ گوش دادم و حریص تر شدم شماره ۱ شماره ۲ …. با شکمی صبحانه نخورده گوش دادم و گوش دادم در عین دور بودن ولی خیلی نزدیک بود به خودم ! اصلا ” خیلی دور خیلی نزدیک بود ” با نثر زیبا و کلام دلشین خانم عزیزی خودم را وسط دانشکده معماری میدیدم گاهی از رشته معماری میترسیدم و خدا را شکر میکردم که ۲۰ سال پیش انتخابش نکردم و گاهی عاشقش میشدم و افسوس میخوردم که چرا به حرفهای این و اون گوش دادم … خلاصه عاشق کتاب شدم راستی یک بار هم دوباره شب موقع خواب گوش دادم انگار دوست داشتم با گوش دادن به قصه غرق شوم در فصل تحصیلی خودم و با یاد آن به خواب بروم… کاش خانم عزیزی فصل ازدواج ، فصل مادری ، و فصلهای بعدی را هم بنویسند
ممنون محبوبه جان ممنون که گوش دادید و دوست داشتید. فصلهای بعدی هم توی فره در حال نوشتنشم اگر اهمال و آشفتگی بذاره…البته فصلهای بعدی گاهی اونقدر شیرین و ساده نیست