سال: 1401

سفر به استانبول قسمت سوم

قسمت اول   قسمت دوم ایاصوفیه قسمت یا همت روز سوم تصمیم داریم متروی استانبول را امتحان کنیم. امروز روز ایاصوفیه است. از دفعه قبل که برنامه‌ی تور یک مسجد آبی به جای ایاصوفیه به خیکم بست و گفت: که اینو دیدی؟ اون یکی هم عین همینه! داغش به دلم ماند. شرایط دفعه‌ی پیش برای اصرار …

سفر به استانبول قسمت سوم بیش‌تر بخوانید

سفرنامه استانبول قسمت دوم

سفرنامه استانبول قسمت اول     بعد از ساندویچ دونر کباب به اصرار بچه‌ها چیزی شبیه یک همبرگر کوچک که انگار درسته در سسی چرب سرخ شده باشد می‌گیریم. شیرین است و طعم تند سیر دارد. بچه‌ها از این که کوپن یکی از اصرارها را سوزانده‌اند ‌دلخورند ولی من مزه‌اش را دوست دارم. استانبول پرچین …

سفرنامه استانبول قسمت دوم بیش‌تر بخوانید

سفرنامه استانبول قسمت اول

صبح سه‌شنبه دو اسفند هول از خواب می‌پرم. کمی راه می‌روم ۱۰ دقیقه می‌دوم و کمی ورزش‌های زانو. آرام نیستم جنون توامان اسفند و سفر هی موج می‌اندازد توی جسم و روحم. جنون سفر امروز غذا خواهم پخت ساک خواهم بست و خانه را مرتب و تمیز خواهم کرد. البته انتخاب دیگری هم هست. چپیدن …

سفرنامه استانبول قسمت اول بیش‌تر بخوانید

پسماند صفر شدن ما | این قسمت همراه‌کردن شوهر ناهمراه

پسماند ضفر شدن ما یک حکایت یک‌وجهی و کوتاه‌مدت نیست. چند سال است که قدم به قدم جلو آمده‌ایم و هنوز هم خم‌های زیادی از کوچه‌های متعددی مانده‌است که طی کنیم. این گزارش را سه سال پیش بر مبنای تجربه‌ی شخصی خود نوشتم. گرازشی که با این سوال شروع شد. آیا پسماند یک دغدغه زنانه …

پسماند صفر شدن ما | این قسمت همراه‌کردن شوهر ناهمراه بیش‌تر بخوانید

چالش ۲۰۰ روز وبلاگ‌نویسی | پویشی برای حرکت به سمت خود

۱. اواسط خرداد سال یک، میم‌رِکاف (از بچه‌های کلاس نظم شاهین) توی اینستاگرام اعلام کرد که می‌خواهد چالش ۲۰۰ روز وبلاگ‌نویسی راه بیاندازد. چندان نمی‌شناختمش اما پیدا بود که از پیاده‌پیمایان مسیر خویش است. اعلام کردم که: هستم! به شدت هم هستم. نمی‌دانستم قضیه برای خودش در چه حد جدی بود اما من مثل تشنه‌ای …

چالش ۲۰۰ روز وبلاگ‌نویسی | پویشی برای حرکت به سمت خود بیش‌تر بخوانید

زلف ظلمت بر باد…

“چگونه می‌شود با درد خندید؟” در این سرمای بس نامرد خندید؟ شرر بر جان کران تا بیکران شر شکیبا شد دوام آورد خندید هوا دلگیر درها بسته اما به روی حجم فصل سرد خندید معلق در سیاهی‌های ایام به شوقی سبز و سرخ و زرد خندید: به شوق این که محکوم امیدیم که با آن …

زلف ظلمت بر باد… بیش‌تر بخوانید

خلاصه‌ای از کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی

برای تمام کسانی که به نجات انسانیت از راه خشونت‌پرهیزی ایمان دارند و شهامت اثبات آن را هم دارند. مایکل نیگلر. این جمله‌ی آغازین کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی است به زبان نویسنده‌ی آن. کتابی که فعال مدنی فرهاد میثمی در زندان رجایی‌شهر آن را ‌به فارسی برگردانده و این روزها به واسطه‌ی امساک پرهیبت و تکان‌دهنده‌اش …

خلاصه‌ای از کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی بیش‌تر بخوانید

نکاتی مهم درباره‌ی شوفاژ

دمای خانه‌ی ما در چند روز گذشته رسیده‌بود به ۱۵ درجه. سقف و دیوارها و پنجره‌های خانه‌ عایقکاری شده‌است اما بالاخره حرارتی باید باشد تا ساختمان هدرش ندهد! از چند روز پیش که رادیاتور آشپزخانه سوراخ شد بقیه رادیاتورها را هم نمانده‌بود قرار! یا ولرم بودند یا شرشر صدا می‌دادند یا هردو! پیمان‌کار بی‌مراممان هم …

نکاتی مهم درباره‌ی شوفاژ بیش‌تر بخوانید

اندر مصائب ریپ‌زدن

چهارشنبه شب غمگين بودم. احساس می‌کردم مثل خر در قیر سیاه غم گیر افتاده‌ام. مدتی است که پای سجاده هم احساس حماقت می‌کنم. آخرین سنگر هم انگار غریبه شده… زار می‌زدم که کجایی؟ خودت را نشان بده. اگر هستی یا نیستی. این که اصلا نباشی آپشنی است که خیلی رفتاری در پی ندارد یا دارد …

اندر مصائب ریپ‌زدن بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا