خلاصه‌ای از کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی

برای تمام کسانی که به نجات انسانیت از راه خشونت‌پرهیزی ایمان دارند و شهامت اثبات آن را هم دارند. مایکل نیگلر.

این جمله‌ی آغازین کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی است به زبان نویسنده‌ی آن. کتابی که فعال مدنی فرهاد میثمی در زندان رجایی‌شهر آن را ‌به فارسی برگردانده و این روزها به واسطه‌ی امساک پرهیبت و تکان‌دهنده‌اش بیش‌تر مورد توجه واقع شده‌است. نسخه‌ی پی‌دی‌اف این کتاب را به مجوز شخص مترجم می‌شود به رایگان خواند و نشر داد. می‌توانید از این لینک دانلودش کنید. در کانال دکتر سرگلزایی هم می‌توانید به این نسخه و نسخه‌ی صوتی آن دسترسی داشته‌باشید.

دانلود کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی 

اما من تصمیم دیگری هم دارم.

من متوجه شدم که علیرغم انگیزه‌ی قوی و علاقه‌ی زیاد به مطالعه حتی منابع غیرداستانی بخصوص مطالبی با موضوعات توسعه‌گرا و انسانی از این دست در این چند ماه مشغول مطالعه‌ی جدی این کتاب نشدم. فقط وقتی کتاب پوستی نفیسی بر تن این مرد پاکباخته نگاشته شد تصمیم گرفتم بخوانمش. این می‌تواند به این معنی‌ باشد که تسهیل مطالعه‌ی چنین کتاب‌هایی کار مفیدی است.

پیشنهاد من مطالعه‌ی کامل این کتاب ۱۴۴ صفحه‌ای است. اما اگر پایه‌ی این کار نیستید یا این که مرور عناوین و طرح کلی مطالب را جهت تصمیم به خواندن آن لازم می‌دانید خلاصه‌ای که من هر روز در این سایت می‌گذارم می‌تواند به شما یاری رساند.

دیباچه

در مقدمه‌ی این کتاب به قلم آن رایت  از مداخلات ایالات متحده آمریکا در افغانستان عراق لیبی سومالی پاکستان و یمن حرف زده می‌شود و نتایج فاجعه‌بار آن.

از ماده‌ی ۹ قانون اساسی ژاپن که به نحو موفقیت‌‌آمیزی از جنگ جهانی دوم تا کنون مردم این کشور را به دور از جنگ‌ها و عملیات‌ نظامی نگه‌داشته‌است. از شهروندان ژاپنی که در هر شهر و روستا کمیته‌های دفاع از ماده‌ی ۹ قانون اساسی تشکیل داده‌اند و از آن پشتیبانی می‌کنند.

از تلاش‌های منسجم اما هنوز پاسخ‌نگرفته‌ی کره‌ی جنوبی در جزیره‌ی جیجو علیه ساخت یک پایگاه نظامی دریایی که بناست محل استقرار نیروهای پشتیبانی کره‌ جنوبی و آمریکایی سامانه‌های بالیستیک باشد.

از آکینوای ژاپن که بالاخره بعد از ۲۰ سال تلاش‌های شهروندی مسالمت‌آمیز منجر به خروج نیروهای نظامی آمریکایی از جزیره شد.

در بند پایانی دیباچه چنین می‌خوانیم: من شهامت را وقتی با آن مواجه شوم می‌شناسم و من در شهروندان مصمم و پرجراتی که نقل آن‌ها در مثال‌های پروفسور نیگلر آمده شهامت بیش‌تری یافته‌ام تا آن نیروهای نظامی تا بن دندان مسلحی که در مقابل آنان به صف شده‌اند.

بخش یکم آشنایی با خشونت‌پرهیزی

در این بخش با رویکرد دوسویه‌ی قرن بیستم آشنا می‌شویم. از یک سو افزایش حیرت‌انگیز قساوت و خشونت‌های عظیم و از سویی ظهور قدرتی نوظهور به نام خشونت‌پرهیزی. البته در ادامه می‌خواهیم که این نوع قدرت بازیافته‌ی میراث کهن نوع بشر است که در قرن‌های اخیر به فراموشی سپرده شده و اکنون دوباره به یاد‌آورده می‌شود. مهاتما گاندی در هند آن را برای آزادسازی از حاکمیت استعماری بریتانیا به نمایش می‌گذارد و مارتین لوترکینگ برای رهایی رنگین‌پوستان از برخی ستم‌ها و تعدی‌ها در آمریکا به کارش می‌گیرد.

این جا از رنج خشونت‌ورزان مهاجم امریکایی در کشورهای افغانستان و… می‌خوانیم و لزوم آموختن دقیق و عملی مرام خشونت‌پرهیزی که اگرچه امروزه مشهور اما نامانوس و ناآشنا است و لزوم شناختن دقیقش حس می‌شود.

چنان‌چه گاندی می‌گوید: اگرچه خشونت‌پرهیزی می‌تواند در سرشت ما حک شده‌باشد اما تا زمانی که خیلی بهتر فهمیده‌ و شناخته نشود نمی‌تواند در زندگی و نهادهای اجتماعی ما پدیدار شود. پرده‌هایی از خشونت‌پرهیزی بی‌وقفه بر صحنه‌ی جامعه اجرا می‌شود اما کاربست آن به نحوی مطمئن‌ و اثرگذار نیازمند دانش و برنامه‌ریزی است.

زدوخورد، گریختن و راه سوم

در نگاه اول شاید خشونت‌پرهیزی را کمیاب و استثنا ببینیم اما این به این معنا نیست که خشونت، واقعیت جهان است. فراگیر و بدیهی بودن خشونت در عصر حاضر زاییده‌ی شیوه‌ی نگرش ما به جهان است. شیوه‌ی ما در به کارگیری علم تا قرن بیستم گرایش به تاکید بر ماده‌گرایی جدا از هم بودن و رقابت داشته‌است که به استعاره‌ی «طبیعت با چنگ و دندان خونین می‌انجامد.

فرهنگ مدرن ما را به خوبی برای درک نیرویی واقعا موجود اما فاقد جسمانیت مادی مهیا نمی‌کند.

اگر از خشونت‌پرهیزی غافل بمانیم واکنش ما در برابر یک تهاجم تنها به دو امکان محدود می‌شود:

  • مقابله به مثل (زدوخورد)
  • کوتاه‌آمدن‌ (گریختن)

اما از منظر خشونت‌پرهیزی این هر دو اساسا انتخاب نیست بلکه رویکردی واکنشی است عینا از نوع همان خشونت که هر دو به خشونت خدمت می‌کنند.

اما خشونت‌پرهیزی راه سوم را ارائه می‌کند که هم شدنی و هم طبیعی است.

کشف نسبیت و واقعیت کوانتومی به ما نشان داد که هیچ چیز آن‌قدرها مجزا و منفک نیست که به نظر می‌رسد. شواهد زیادی حاکی از آن است که همدلی و همیاری به واقع آن نیروهایی هستند که در فرآیند تکامل زیست‌شناختی دست بالا را دارند. انسان‌ها و سایر نخستی‌ها با سلول‌های عصبی ویژه‌ای به نام «نورون‌های آینه‌ای» تجهیز شده‌اند که هر یک از ما را قادر می‌سازد در عواطف و احساسات دیگری شریک شویم.

باید به خاطر داشته باشیم که مقاومت بی‌خشونت‌ دست روی دست گذاشتن و هیچ کاری نکردن نیست اگرچه به دلیل عدم تهاجم فیزیکی به آن شبیه به نظر می‌رسد؛ اما در تمام مدت ذهن و عواطف شخص پیوسته در تلاش برای وادارکردن حریف به اقرار در مورد خطای مسیری است که می‌رود.

خشم در مقابل ظلم و ترس از آسیب‌دیدن جزو واکنش‌های طبیعی انسان هستند. مساله این نیست که ما حق خشمگین‌شدن یا ترسیدن نداریم. بلکه نکته این جا است که چگونه این خشم و ترس را به موثرترین شکل ممکن برای دگرگونی اوضاع به کارگیریم.

آن زمان که با تلاش و تمرین بسیار بتوانیم ترس و خشممان را در قالب کارمایه‌ای خلاق ابراز کنیم آن زمان است که قدرت آفرینش‌گر خشونت‌پرهیزی را در اختیار گرفته‌ایم.

آن گاه ما نه از روی ترس خواهیم گریخت و نه از روی خشم حمله‌ور خواهیم شد. ما به مهر و خیرخواهی ایستادگی می‌کنیم.

ما در این مسیر نه کشته مرده‌ی پیروزشدن هستیم و نه هراسان از باختن. هدف ما رشدکردن است و بالیدن، اگر مقدور باشد حتی همراه با همان کسانی که با ما ضدیت می‌ورزند.

کاربردهای خشونت‌پرهیزی

این مرام اگرچه بیش‌تر در ارتباط با کنش‌های اجتماعی مردم در مقابل حکومت‌ها دیده می‌شود اما خیلی از ما در کنش‌های روزمره‌ی زندگی خاطراتی از آن داریم. آن گاه در هنگام خشم نسبت به رفتار کسی خودمان را در شرایط مشابه طرف مقابل تصور می‌کنیم یا آن گاه که با وجود ترس از واکنش دیگران با لبخند و خوش‌دلی بر موضع خود پای می‌فشریم در این مسیریم.

ساتیاگراها: اصطلاحی نو برای قاعده‌ای کهن

با مطالعه‌ی تاریخ ممکن است تصور کنیم که که حیات سلسله‌ای از رقابت‌ها و کشمکش‌ها است. اما گاندی از ۱۹۰۹ خاطرنشان کرد که تاریخ کنونی ثبت و ضبطی است از گسیختگی‌ها و وقفه‌هایی که در عملکرد یکنواخت نیروی مهر یا روح رخ می‌دهد. این جا طبیعی بودن نیروی مهر مورد توجه نیست و وقفه‌ها روایت می‌شود.

این‌جا گاندی از اصطلاح خشونت‌پرهیزی استفاده نمی‌کند تا پیش‌فرض‌بودن خشونت را زیر سوال ببرد لذا ناگزیر به ابداع اصطلاح دیگری است: ساتیاگراها یعنی حقیقت را محکم چسبیدن. گاهی این واژه به قدرت روح هم ترجمه می‌شود که بدک هم نیست.

محض نمونه در سال ۱۹۶۳ در بیرمنگام آلاباما اعتقاد الهام‌بخش سیاه‌پوستان حاضر در راه‌پیمایی چنین بود: آزادی‌مان را به دست می‌آوریم و وقتی چنین کردیم برادران سفیدپوستمان نیز آزاد ساخته‌ایم.

آن‌ها ناگهان خود را مقابل صفی از پلیس و نیروهای ضدشورش با سگ‌ها و شلنگ‌های آب‌پاش یافتند. راه‌پیمایان زانوی نیایش بر زمین گذاردند. بعد از مدت کوتاهی انگار که روحشان سرمست و در وجد شده‌باشد از جای برخاستند و با آرامش و خونسردی به سمت نیروهای پلیس گام برداشتند. زمانی که به محدوده‌ی صدارس یکدیگر رسیدند برخی از آنان چنین می‌گفتند: ما هیچ کار نادرستی نمی‌کنیم؛ فقط آزادی‌مان را می‌خواهیم. شما از این کارهایی که می‌کنید چه حسی دارید؟

ماموران انگار فلج شده‌باشند. راه‌پیمایان با خونسردی به سمت آنان گام برداشتند و درست از وسط صفوف پلیس و آتش‌نشانان عبور کردند. این در حالی بود که بعضی از آن ماموران داشتند اشک می‌ریختند.

گاندی درباره‌ی چگونگی این دگرگونی چنین می‌گوید: آن‌چه ساتیاگراها در چنین مواردی انجام می‌دهد پس‌زدن خرد نیست بلکه رهاسازی آن از سکون است و تثبیت تسلط آن بر تمایلات فرومایه‌ای نظیر تعصب، نفرت و امثال آن‌ها. خرد آن آگاهی درونی است که همه‌ی ما با آن در پیوندیم؛ قانون برینِ گونه‌ی ما. این آگاهی در همه کس نهفته است و گاهی زیر ابرهای تیره‌ی نفرت پوشانده می‌شود. اگر زمان و مهارت لازم در اختیار باشد باید قادر باشیم این آگاهی را در هر کسی برانگیزانیم.

در رسانه‌های فرهنگ جاری این تصویر از انسان به نمایش گذاشته نمی‌شود و شکوفایی این ظرفیت تلاش و تمرین مضاعفی می‌طلبد.

برای تاثیرگذاری باید دو عنصر حاضر باشد: ۱-هدف نیک ۲-وسیله‌ی نیک

اگر از روی عصبانیت، حسد یا ناآگاهی دست به عملی غیرنیک بزنیم دیگر اهمیتی نخواهد داشت که آرمان‌ ما تا چه حد پاک باشد چرا که در هر حال به آن نمی‌رسیم.

در بخش‌های بعدی به بررسی هدف و وسیله‌ی نیک می‌پردازیم.

 

2 در مورد “خلاصه‌ای از کتاب مبانی خشونت‌پرهیزی”

  1. همین دیروز داشتم در مورد این کتاب در پادکست شب چراغون می شنیدم و قصد داشتم امروز کتاب رو دانلود کنم.
    این همزمانی که اومدم به صفحه ت سر بزنم و اول این پست رو دیدم برام جالب بود.

    برداشت و خلاصه برداریت از کتاب رو دوست داشتم و بهم دید داد قبل خوندن اصل کتاب.

    1. نجمه عزیزی

      مرسی شقایق جان. خجالت کشیدم که نوشتنش ناتمام موند. برم تو کار تکمیلش و برم شب چراغون و بشنوم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا