ظرفیت یادآورانه‌ی معماری |معماری شادمانی ۴

در ادامه کتاب از نوع احساساتی که معماری می‌تواند برانگیزد می‌شنویم.

معماری می‌تواند تمایلات زودگذر و محجوب را جذب تقویت و استوار کند و بنابراین به ما دسترسی دائمی‌تری به طیفی از ساختارهای عاطفی‌متن ببخشد که شاید در غیر این صورت تنها به شکلی تصادفی و گاه به گاه تجربه می‌کردیم.

چیزی که خانه می‌نامیم صرفا هر مکانی است که موفق شود حقایق مهمی را که جهان بزرگتر نادیده می‌گیرد به شکل مداوم‌تری در دسترس ما قرار می‌دهد یا حقایقی که خود پریشان و مردد ما در باور به آن‌ها مشکل دارد.

همان‌گونه که می‌نویسیم می‌سازیم:

برای ثبت چیزی که برای مان اهمیت دارد.

دلیل ساختن ما برای زندگان و مردگان یکی است: میل به یادآوردن.

آلن دوباتن تلاش برای در یادها ماندن به وسیله‌ی بنا را بیش از خودستایی پیوند می‌دهد با اشتیاق به ارتباط و بزرگداشت.

آرزوی این که اجازه دهیم دیگران بدانند ما کیستیم و در جریان آن این که خود را به یاد آوریم.

معماری نگهبان آرمان‌ها؟

در ادامه با ذکر دو نمونه بنا به این پرداخته می‌شود که آیا حضور آرمان‌ها در بنا تضمین‌کننده‌ی تأثیرپذیری زندگی از آن‌هاست؟

او پاسخ می‌دهد: نادیده‌گرفتن تناقض‌های مکرر میان معماری که ایده‌آل پنداشته می‌شود و واقعیت آن‌هایی که آن معماری را اجرا و با آن زندگی می‌کنند مشکل است چه برسد به فراموش‌کردنش.

ونیز مکررا فضائلی را که دوشیزگان بر سقف سالادل کولجیو اعلام می‌کردند ترک گفته. می‌دانیم که او بردگان را قاچاق کرده به فقیران خود بی‌اعتنا بوده منابع خود را تلف کرده و انتقامی بی‌حد از دشمنان خود گرفته‌است.

می‌دانیم که خانواده‌ی آمریکا حتی قبل از این‌که ویلای پالادیو به اتمام برسد به رسوایی دچار شد و این که جانشینان‌شان، کاپراها، لطف بیشتری از جانب خدایان تجارت و خرد شامل حال‌شان شد، خدایانی که گویی آرزوهای خانواده را از پشت بام‌های ویلا به سخره می‌گرفتند.

کتاب به نوعی اذعان می‌کند که معماری آرمان‌ها را به ما تحمیل نمی‌کند. هدف هنر و بناهای آن‌ها این نبود که به ما یادآوری کند که زندگی معمولا چگونه است بلکه در عوض آن چیزی که در حالت خوش‌بینانه می‌تواند باشد را مقابل چشمانمان نگه‌دارد تا ما را ذره ذره به تکامل و فضیلت نزدیک کند.

مجسمه‌ها و بناها برای کمک به ما در آوردن بهترین بخش خود به سطح بوده‌اند. آن‌ها برای از یادآوردن والاترین آرزوهای ما بودند. ص۱۲۹

 

آرمان‌گرایی مدرن

 

آیا روزگار آرمان‌گرایی گذشته‌است؟ آیا در جهان مدرنی که از پل‌های تزئین‌شده و مجسمه‌های مطلا بیزار است نمی‌شود به آرمان‌ها پای‌بند بود؟

نظر کتاب این است که ما فقط از ارزش‌های خاصی گذشته‌ایم که زمانی آثار برجسته‌ی آرمان‌گرایی آن‌ها را محترم شمرده‌بودند.

آرمان‌های ما اکنون حول مضامین دموکراسی، علم و تجارت می‌گردد.

معماری مدرن پشت نمایی عمل‌گرایانه هرگز از تلاش برای بازتاب تصویری انتخابی به مخاطبانش از این که می‌توانند چه کسی باشند بازنمانده‌است؛ با امید به پیشرفت‌دادن و قالب‌گیری واقعیت.

در دوره‌ی مدرن آرمان‌گرایی در حوزه خانگی به اندازه‌ی حوزه‌ی شهری جذاب قلمداد می‌شود. ص۱۳۸

 

هنر آرمان‌گرا یا پروپاگاندا؟

 

آلن دوباتن در این قسمت به تشخیص مرز بین آرمان‌گرایی و ایدئولوژی‌زدگی یا پروپاگاندا می‌پردازد.

پروپاگاندا به معنای تبلیغ هر دکترین یا مجموعه عقاید است و نباید در خود و راجع به خود بار معنایی منفی داشته‌باشد.

او سوء استفاده برنامه‌های تجاری و سیاسی را دلیل بر حذف هدفمندی هنر نمی‌داند. همچنین ریشه‌کن کردن کلی پروپاگاندا را ناممکن و البته غیرضروری می‌داند و به این نتیجه می‌رسد که هنر می‌تواند اعمال ما را جهت دهد مشروط بر این که به سمت اهداف ارزشمندی جهت بگیرد. اهدافی مثل انجام یافتن امور و بهترکردن ما.

اندوه و زیبایی

خیره‌شدن به یک شیء آرمانی می‌تواند ما را غمگین کند. اندوهی که سوزناک نیست بلکه بیش‌تر ترکیبی از سرور و افسوس است سرور از کمالی که در مقابل خود می‌بینیم، افسوس بر آگاهی از این که چقدر به ندرت از مواجه‌شدن با چیزی از این دست متبرک می‌شویم.

آثار هنری اندوهناکند چون آرزوها را بیدار می‌کنند. ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند چون شبیه ما نیستند و با این وجود شبیه چیزی هستند که آرزو داریم باشیم.

از دیدگاه مذهبی آن‌ها ما را یاد بهشتی که از کف داده‌ایم می‌اندازند. ایده‌ای که به اعتقاد نویسنده از بعد منطقی نپذیرفتنی و از بعد روانشناسی کنجکاوکننده است.

بنابراین زیبایی جزئی از خداوند است و دیدارش با فراخواندن حس فقدان در ما و اشتیاق‌مان برای حیاتی که از ما دریغ شده غمزده‌مان می‌کند.

این داستان حتی بدون عناصر الهیاتی‌اش به شرح اندوهی کمک می‌کند که در مواجهه‌ی ما با اشیای دلنشین ممکن است رهایمان نکند.

نویسنده از ما می‌خواهد مردی را تصور کنیم گرفتار مخمصه‌های شغلی تلخی و خشم. چنین کسی وقتی در خانه‌ای به سبک جورجی منتظر یک قرار کاری است نگاهش به سقف می‌افتد. کسی را به یاد می‌آورد در قرن هجدهم که الگویی چنین پیچیده و هماهنگ را ساخته و با ظرافت رنگ کرده‌است. احساس می‌کند سقف در این که همزمان شوخ‌طبع و جدی، زیرک و صریح، رسمی و بی‌تکلف باشد موفق است.

بعد حس می‌کند که این‌ها همان چیزهایی است که او فاقد آن است.

وقتی دستیار وارد اتاق می‌شود تا او را به قرارش راهنمایی کند اشک در چشم‌هایش حلقه زده‌است.

نویسنده معتقد است خریدن یک شیئ هنری تضمینی در اخذ حس خوبش نیست. همانند این که تلاش برای برقراری رابطه‌ی جنسی با کسی احتمالا بی‌محاباترین واکنش به احساس عشق نسبت به اوست.

چرا ایده‌آل‌ها تغییر می‌کنند؟

مواجهه با زیبایی ممکن است ما را دچار این وهم کند که به احساسات خود وفاداریم. اما واقعیت این است که سلیقه‌ی زیبایی‌شناسی ما در هر دوره عوض می‌شود.

رویه‌های قبلی ما را به این باور می‌رسانند که یک روز نسل‌های بعدی با همان نگاه ترسیده و شگفت‌زده‌ای اطراف خانه‌های ما راه می‌روند که ما نسبت به مایملک درگذشتگان داریم.

نویسنده در این مورد چینن توضیح می‌دهد که هنر در هر عصر منعکس‌کننده‌ی کمبودها و در نتیجه اشتیاق‌های آن دوره است.

هنر انتزاعی که در آن روح تقارن، نظم، ترتیب و هندسه حاکم است در طول هزاره در بیزانس خلیج پاپوا در گینه‌ی نو، جزایر سلیمان، مالی و…محبوبیت داشته و اوایل قرن بیستم به غرب می‌رسد. هنر انتراعی مشتاق خلق فضایی آرام است با مشخصه‌ی طرح‌های بصری تکراری و ساده که در کل عاری از هرگونه اشاره به جهان زنده است. چیزهایی که به تفسیر نویسنده در آن مناطق کمتر یافت می‌شد.

در مقابل هنر واقع‌گرا که بر زیبایی‌شناسی یونان باستان و مناطق رومی غلبه داشت وبیشترین تاثیر را از رنسانس تا اواخر قرن نوزدهم در اروپا داشت تلاش در فراخواندن جنب و جوش و رنگ تجربه‌ی محسوس داشت.

در مجموع این که:

ما به سبکی احترام می‌گذاریم که می‌تواند از چیزی که می‌ترسیم دورمان کند و به چیزی که مشتاقش هستیم نزدیک.

در پرتو آگاهی از مباحث طرح‌شده انتخاب سبکی خاص همان‌قدر درباره‌ی کمبودهای طرفداران آن سبک به ما اطلاعات می‌دهد که درباره‌ی علایقشان.

ص ۱۶۰

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا