اصول طراحی نما چیست؟ آیا میشود آن را منتقل کرد و آموزش داد؟به عنوان یک معمار از دیرباز با چالش طراحی نما درگیر بودهام و میدانم کار دشواری است. دشواری این کار در این است که بر خلاف سایر تصمیمهای دیگر طراحی ضرورتها چندان راهنمای ما نیستند و به شکل آشکاری لازم است که دیدگاه خود را به طور واضح دربارهی زیبایی به دیگران نشان دهیم. این کار اصلا آسان نیست.
در ابتدای تحصیل با رویکرد زاهدانه و عارفانهای به جهان نگاه میکردم و دوگانهی ظاهر و باطن همیشه پس ذهنم در حال جدل بودند. همان اوایل قشنگی و لذت تصمیمگیری در مورد استقرار دیوارها و هندسهی طرح در پلان را کشف کردم. اینکه چطور با تغییر ابعاد و فرم میشود روح فضا را تغییر داد و زندگی را به میل خود رقصاند.
یک صحنه از همان سالها در ذهنم ماندهاست که در حال خطکشیدن به دوستی نهچندان صمیمی میگفتم: در طراحی کشتیگرفتن با پلان را دوست میدارم. گفت: من نه. گفتم: اما از طراحی نما بیزارم. گفت: من برعکس. بعد به سر تا پایم نگاهی کرد و در حال رفتن گفت: مشخصه کاملا!
در سیر درونی سالهای اخیر دعوای بین ظاهر و باطن را پایان دادهام. صورت و معنا آشتی کردهاند و حالا آنچه مانده همین است: بودن یا نبودن!
همین دیدگاه مرا کمک کرده که در طراحی نمای ساختمانهایم هم بر ماهیت آن متمرکز شوم.
آیا میشود طراحی نما را آموزش داد؟ آیا ذکر اصول طراحی نما این حرکت را به یک کار مکانیکی و غیرهنری تبدیل نمیکند؟ پاسخ من این است که چنین خطری محتمل است اما از ورود به این وادی ناگزیریم. فرآیندهای خلاقهي معماری در نوسانی دائم بین اصول عقلانی و کشف و شهود قرار دارند. برای انتقال تجارب در این حوزه نمیتوان از هیچ یک چشمپوشی کرد. اصول عقلانی قابل تعمیمترند و امکان انتقال بیشتری دارند؛ اما اصول هنری شخصیترند و شناسنامه و ماهیت طراح را نشان میدهند.
اصول من در طراحی نما:
به باور من نما لازم است که این چهار نقش را درست ایفا کند:
بیان چیستی بنا
به جای این که بپرسم نمای این بنا چه شکلی باشد میپرسم این بنا چیست؟ هویت آن کدام است؟ به عنوان طراح آنالیز آن را چگونه میبینم و حرف اصلیاش را چه میدانم؟ میشود از کارکردها کمک گرفت. این بنا یا این خانه پیش و بیش از هر چیزی چیست؟ پاسخ من در طراحی عمارت فروغ این بود: ما.
من کانسپت یا مفهوم کلی حیات این خانه را در قدرت و اهمیت مفهوم «ما» میدیدم. در طرح این بنا عنصر اصلی که بر حیاط ماهنشین مشرف است فضای جمعی خانوادهاست. فضایی که از یک سو به انتهای حیاط و داربست انگور و سه کاشی فیروزهای در کف چشم دوخته و از سوی دیگر به چلیپای پذیرایی و «ما»ی بزرگتری که مهمانها هستند تکیهزدهاست. این محور محکم «ما» را دوست داشتم که در کوچه هم بیان شود به عنوان حرف اصلی خانه.
در اتودهای اولیه ورود به خانه را هم از همین محور در طبقهی همکف گرفتهبودم. اما در متوجه شدم که وجود دو محور و به صلح رساندن آنها در نما میتواند رازگونگی بیشتری به نما بدهد. امکان هم فراهم بود. ورود به خانه آن اهمیت و ارزش را داشت که محور دوم باشد. تلاش برای پیونددادن این دو بدون غلبهی هیچکدام چالشیای بود که دوستش داشتم. کار سختی بود اما قدرت مطلق را از تکمحور میگرفت و کمک میکرد که حفظ تعادل بصری با وجود عدم پابندی به تقارن ممکن باشد.
مراقبت نما از خودش
نما را جوری میخواستم که مراقب خود باشد.
در قدم اول انتخاب مصالح را جوری انجام دادم که در مقابل عوامل جوی اقلیم یزد آسیبپذیر نباشد. آجر سنتی علاوه بر دلایل بنیادی مبتنی بر پایداری به این مساله هم متکی بود. این آجر در ذات خود آن صافی و قطعیت محصولات صنعتی را نداشت و در گذر زمان فرسودگی و کهنگی کمتری به رخ میکشید..
در قدم بعدی به پنجرهها فکر کردم. عناصر آسیبپذیر پوستهی بیرونی بیش از همه پنجرهها بودند. عناصری شفاف که در معرض عوامل طبیعی میتوانستند دچار کثیفی و کهنگی مفرط شوند. من تصمیم گرفتم تا آنجا که ممکن باشد پنجرهها را در پناه آفتابشکن حفظ کنم. توجهی که از دیرباز به این مساله داشتم به من نشان داده بود که خاک جمعشده در سطوح افقی کوچک نما در هنگام بارش باران میتواند آبگل را روی سطوح جاری کند و رد و خاطرهای نامطلوب از باران بر آن جا بگذارد.
این بود که کوشیدم تقریبا در همهی سطوح افقی به آبچکان فکر کنم. دو ردیف هرهی پلهپلهای که لبهی خط آسمان گذاشتم و بیرونزدگی سنگ پای پنجره که شیاری زیر آن حک شده به این منظور است. به این منظور که آب باران با فاصلهای از نما به پایین بچکد.
مراقبت نما از درون بنا
نما به عنوان پوستهی بیرونی خانه قرار بود درون آن را از مواجهه با خطرات حفظ کند. طبق عرف موجود بنا باید که برای غریبهها نفوذناپذیر باشد. برای من مهم بود که این نفوذناپذیری به شکل منفعل و غیرتهاجمی باشد و به عابرین این پیام را ندهد: ای دزد! به من نزدیک نشو که راهت نمیدهم! این بود که تلاش کردم نفوذناپذیری را در سطح عبور عابرین به کمک مشبکهای آجری ایجاد کنم. مشبکهایی که اگر چه راه نفوذ نور و نگاه را به طور کامل سد نمیکنند اما کاملا مستحکمند و امکان ورود و تهاجم احتمالی را تا حد قابل قبولی سخت میکنند.
اخلاق نما
در تعدیل بند قبلی چنانکه همانجا هم اشاره شد نمیخواستم به بهانه مراقبت از بنا نما را تندخو و مهاجم کنم. دوست داشتم در مواجهه با آن حس پذیرش و دعوت آشکار باشد و با عابرین مهربان و خوشخو باشد. این بود که در قسمت ورودی پیاده با الهام از معماری اجدادی تورفتگیای ایجاد کردم با اسم و رسم پیرنشین. فضایی که هم مسیر دسترسی تا پلهی پیلوت بعد از ورود را کوتاهتر میکند و هم سهم منتظرین را با امکان استراحتی کوتاه روی سکوی آجری تقدیم میکند.
زیبایی نما
این قسمت کار به نوعی بخش غیرقابل توضیح به شمار میرود. مقابل طرح نشستم مثل یک نقاش و سعی کردم با جزئیاتی از وجود طبیعی نما زیباییاش را آشکار کنم.
در پرداختن به زیبایی نما توجه به اهمیت تنوع در اجزا و در خط آسمان و همه عناصر برای من مهم و راهگشا بود. خیلی از قدمهایی که قبلا برای ارکان اول و دوم و سوم برداشتهبودم خود بخود در خدمت زیبایی بود. مثل هرهی پلهای و آفتابشکنها و محوریت واضح «ما». همینطور مشبکها و حتی انتخاب نوع آجر. اما چیزهایی هم بود که دلایل فنی و واضح بر آن دلالت نمیکردند. آنها را باید با نشستن و نگاهکردن و غرقشدن پیدا میکردم. چیزهایی مثل اختلاف سطحها و برجستگیهای کوچک آجر در سطح نما.
در وادی خلق زیبایی توضیح قابل گفتن بیشتری ندارم تنها میتوانم روش و مسیر کار را در یک عبارت خلاصه کنم: زود نپیسندیدن و زود راضی نشدن.
آنچه در این پرده نشانت دهند
گر نستانی به از آنت دهند