خوشنویسی و معماری چه رابطهای داشت؟ ترم یک از دم کلاسهایی رد میشدم که دانشجویان در حال مشق خوشنویسی با قلم نی بودند. مهم نبود که به چه دردی میخورد. در آن لحظه فقط همین را مهم میدانستم که اهل قلم نی و نوشتن بودم و امید داشتم که سر این کلاس کمی احساس ارزشمندی کنم. اما درست همان ترم گروه معماری تصمیم گرفت از جو کلاسیک فاصله گرفته گرافیک و حضور خلاقانهتر خط را وارد میدان کند!
تصمیم نادرستی نبود اما انصافا مستحق آنهمه خیطشدن هم نبودم! کلاس خوشنویسی گرافیکی را دوست نداشتم. آمده بود نشسته بود سر جای درسی که میتوانست کمی بیدردسر باشد.
ترم اول معماری
قسمت دوم انتخاب اجباری رشتهی معماری
قسمت سوم؛ گمشدن در کوچهی دوست
قسمت پنجم؛ خلاقیت با کاغذ و شاهکار نجمه
قسمت ششم؛ پس خلاقیت چیست ای لعنتیها!
قسمت هفتم؛ نامرئیبودن درد دارد!
قسمت هشتم؛ فردا در موردش فکر میکنم عین اسکارلت.
قسمت نهم؛ میترسیدم از بس کوچک بودم.
قسمت دهم؛ صندلی مقوایی یا تخت پادشاهی؟
قسمت یازدهم؛ ترم یک معماری و کابوسهای بیپایانش
قسمت چهاردهم؛ همنشینی با پسرهای شیک و ارگانیک
قسمت پانزدهم؛ خدایان سالبالایی
قسمت شانزدهم؛ سفرهای دانشجویی معماری
قسمت هفدهم؛ دانشکدهی ادبیات و شعرسازی
ترم دوم معماری
قسمت نوزدهم؛ شناسایی راز گل سرخ
قسمت بیستم؛ تکروی یا وفای به خود؟
قسمت بیست و یکم؛ کرکسیون دیگه چیه؟
مسیرهای تهیهی کتاب فصل تحصیلی ما را میتوانید در این پست ببینید.