دکتر وزیری استادی بود که با همهی حرفهای غریبش مرا به جهانی آشنا پیوند میداد. جوری از زندگی، عشق و انسان میگفت که لال میشدی. دکتر وزیری معلمی شیدا و خردمند بود که مرا نزد خودم به سجده انداخت.
آدم خودش را که باور کند لهیدهی غم هم که باشد راهش را مییابد.
قسمت اول صدای هجدهسالگی
قسمت دوم انتخاب اجباری رشتهی معماری
قسمت سوم؛ گمشدن در کوچهی دوست
قسمت چهارم؛ ساقیا بجنب!
قسمت پنجم؛ خلاقیت با کاغذ و شاهکار نجمه
قسمت ششم؛ پس خلاقیت چیست ای لعنتیها!
قسمت هفتم؛ نامرئیبودن درد دارد!
قسمت هشتم؛ فردا در موردش فکر میکنم عین اسکارلت.
قسمت نهم؛ میترسیدم از بس کوچک بودم.
قسمت دهم؛ صندلی مقوایی یا تخت پادشاهی؟
قسمت یازدهم؛ ترم یک معماری و کابوسهای بیپایانش
قسمت چهاردهم؛ همنشینی با پسرهای شیک و ارگانیک
قسمت پانزدهم؛ خدایان سالبالایی
قسمت شانزدهم؛ سفرهای دانشجویی معماری
قسمت هفدهم؛ دانشکدهی ادبیات و شعرسازی
مسیرهای تهیهی کتاب فصل تحصیلی ما را میتوانید در این پست ببینید.