سیمای عمارت فروغ در روزهای پایانی؛ سی‌پاره به کف در چله شدیم؛

سیمای عمارت فروغ کم کم دارد آشکار می‌شود. طبق قرارداد تقریبا چهل روز به پایان ساخت عمارت فروغ مانده‌است و نما تقریبا تکمیل شده‌است. برای ساخت این سیما از انتخاب مصالح تا جزئیات خیلی انرژی صرف کردم.

۱-


چندی پیش پدرم که به دیدار عمارت آمد در فضاها چرخی زد و گفت: بذار تموم شه ببینم چه غلطی کرده‌ای!
یکی دیگر از خویشان از اول تا آخر راجع به کجی‌ای که خطای دیدش در نما دیده‌بود حرف زد و دیگری بعد از دیداری مفصل تقریبا هیچ نگفت.
چند روز پیش که همکارم آمد دیگر بند تعلق از عمارت بریده‌بودم و اصلا در دلم نبود که خوشش خواهد آمد یا نه!
یعنی پرونده را بسته‌بودم. تصمیم‌گرفته‌بودم که مامن و سکونتگاه ماست حالا کسی دوستش داشته باشد یا نه!
نمای سمت داخل را که دید گفت: حالم خوب شد! این سمت از بیرون هم بهتر شده!
گفتم: شاید به این خاطر که برای سمت کوچه به زیبایی خیلی فکر کردم اما این سو فقط شور زندگی مد نظرم بود. این سو تلاش برای جلوه‌گری خیلی کمتر بود.
گفتم: به نظرت اونهمه زمان که روی جزییات این نمای آجری گذاشتم اصلا ادراک می‌شود؟
گفت: خیلی‌ها تشخیص نخواهند داد که چه کرده‌ای اما تحت تاثیر قرار خواهند گرفت!
قند توی دلم آب شد و خواست از چشم‌هایم بیرون بیاید. رویم را چرخاندم آن طرف.

۲-

گفتم سال ۸۶ که خانه فعلی را می‌ساختم خیلی مذهبی‌تر بودم اما حالا خیلی مومن‌ترم. خدا را بیشتر باور کرده‌ام و سپرده‌ام که جبران‌کننده‌ی همه‌ی خطاها و نابلدی‌هایم باشد در این کار سخت و پرتنش.

آن روزها بیشتر حرص می‌خوردم و سعی می‌کردم همه چیز را کنترل کنم اما حالا وانهادن و رقصیدن با چالشها را در چنته دارم و می‌دانم مراقبی خیلی بزرگتر از من نیاز است. این است که سیمای عمارت فروغ و سیرتش را بارها در قنوت نماز به خود خدا سپردم.

عمارت فروغ به لطف خدا رو به پایان است.

باید پوستین خیلی کلفتی از استغنا بپوشم و بپذیرم که نه همه دوستش خواهند داشت نه همه‌ی کسانی که دوستش خواهند داشت به زبان خواهند آورد و نه حتی به آن اندازه که حالا تصور می‌کنم بی‌عیب و زیبا خواهد ماند برای خودم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا