خودبسندگی اصل سوم معماری ایرانی از دیدگاه دکتر پیرنیا است. معماری ایرانی از دیرباز بر مبنای اتکا به داشتههای موجود بنا میشدهاست.
در کتاب سبکشناسی پیرنیا میخوانیم:
معماران ایرانی تلاش میکردند ساختمایهی مورد نیاز خود را از نزدیکترین جاها بدست آورند. چنان ساختمان میکردند که نیازمند به ساختمایهی جاهای دیگر نباشد و خودبسنده باشد.بدین گونه کار ساخت با شتاب بیشتری انجام میشده و ساختمان با طبیعت پیرامون خود سازوارتر درمیآمدهاست. هنگام نوسازی آن نیز همیشه ساختمایهی آن در دسترس بودهاست.
معماران ایرانی بر این باور بودند که مصالح اولیه باید “بوم آورد” یا محلی باشد. به گفته دیگر فرآورده (محصول)از همان محل باشد که ساختمان ساخته میشود و تا آنجا که امکانپذیر است از امکانات محلی بهرهگیری شود.
برای نمونه در ساخت تخت جمشید، بهترین سنگ را از یک معدن در نزدیکی دشت مرغاب به دست میآورند و با ارابههای چوبی به تخت جمشید میرساندند. این سنگ را بیشتر برای روکش دیوارهای ستبر خشتی بکار میبردند.فرآوردن خشت نیز کار بسیار ساده بودهاست.
معماران ایرانی تا آنجا که امکانپذیر بود تلاش داشتند مصالح اولیه مرغوب بکار برند و با بهترین گونه خاک،گچ،آهک و سنگ کار میکردند.اگر فرآوردن و آماده ساختن آن از همان جا امکانپذیر نبود،از جای دورتر بهره میگرفتند.برای نمونه چون خاک پیرامون شیراز، “ریگ بوم” بود، به کار آجر ساختن نمیخورد، پس خاک رس بهتر را از لار یا از خان خوره (آبادی میان راه اصفهان) بدست میآوردند.یا در کناره کویر،چون خاک شوره دار بود،آجر خوبی بدست نمیآمد.پس هنگام کار این آجرها را میان چند رج خشت میچیدند و برای از میان بردن شوره آنها،دوغابی به نام “فرش آهک” بکار میبردند که با ماسه نرم درست میشد.
خودبسندگی مردم یا حاکمان؟
البته این ادعا را بیشتر میتوان در مورد بناهای مردمی نظیر خانه و حجره و …صادق دانست. پشتوانه آن نیز به نظر میرسد بیش از آن که برخاسته از دیدگاه و حهانبینی باشد ریشهی اقتصادی دارد. در واقع شرایط زندگی و امکانها اجازهی دیگرگونه بودن را نمیدادهاست.
اما به هر روی ارزشمندی این شکل از ساختمانسازی قابل انکار نیست. مثلا در بنایی مثل تخت جمشید
پدرم حکایتی از خردسالیاش نقل میکرد که به روشنی این اصل را ثابت میکند:
به خاطر دارم که به شهر آمدهبودیم و خانهای نداشتیم. پدرم در قطعه زمینی کوچک و ارزان به مساحت حدود ۲۰ متر مربعی کشید و شروع کرد به کندن آن. وقتی گودی کار به حدود یک متر رسید از گلهای به دست آمده خشت زد.
او که مقنی و خشتمال ماهری بود خودش تا این مرحله را به خوبی پیش برد. بعد استادکار آورد تا با خشتهای حاضر شده روی این مربع گود طاق بزند. حالا ما خانهای داشتیم که از گوشهای راه شیبداری به درونش داشت و با پارچه دید آن را بسته بودیم. داخل خانه بچهها ایستاده و بزرگترها خمیده راه میرفتند. شبها در نیمهی اتاق مینشستیم و بابا که به خانه میآمد شروع میکرد به کندن کف نیمهی دیگر.
وقتی تکمیل شد اثاثیهی مختصر را بردیم سمت کندهشده و بابا بقیه کف را کند تا همسطح شود. از آن به بعد بزرگترها هم میتوانستند ایستاده در اتاق باشند و خانه کمکم همینطور تکمیل شد.