طراحی این اتاق را برای تولد دهسالگی صدرا به او هدیه دادم. حالا ۵ سال از آن دوران میگذرد.
با نگاه دوباره به اتاق چیزهای تازهای توجهم را جلب میکند:
جابجاییپذیری وسایل
دروغش را بخواهید اتاق بصورت فلکسیول طراحی شده تا عناصر بتوانند در جاهای مختلف نقشآفرینی کنند!
اما راستش این است که چنین تصوری موقع طراحی اتاقش نداشتم. فقط فکر میکردم باید بهترین و مطمئنترین جا را برای وسایل پیدا کنم تا هرگز هوس جابجاکردن چیزی به سرش نزند. خیال هم میکردم که موفق شدهام اما زهی خیال باطل!
حالا فهمیدهام که نه تنها بهترین موقعیتها را نیافتهبودم بلکه تا حدود زیادی مطمئن شدهام که بهترینی وجود ندارد.
برحسب زمان و حال صاحب اتاق، وسایل دوست دارند جاهای مختلفی باشند و اتاق مجبور است به حرف صاحب و وسایلش گوش بدهد!
المانهایی که در امتداد حرکتهای سقف روی دیوارها جریان یافتهاند و فضای تخت و کمد را ساختهاند در واقع ساحتهای مختلف فضایی تعریف کردهاند. این ساحتها میتوانند تصمیمها و انتخابهای متعدد و مختلفی را پیشنهاد بدهند. در حالیکه من به عنوان تعریفکنندهی مکان تخت و کمد دیدهبودمشان!
البته ساختار خود وسایل و متریال کف (پارکت) هم کمک کردهاند به این جابجاییها.
بیس تخت را که چهارپایهای بیش نبود با توافق خود صدرا از چهارچوب سست-اتصال و کمفایدهاش جدا کردم و حالا نه تنها میشود بدون در نظر گرفتن سر و ته استفادهاش کرد بلکه انتقالش هم سادهشدهاست. علاوه برآن از چهارچوبش هم یک تخت تازه برای پسر جمیله (خانم کمککار) حاصل شد!
پارکت هم (که در خانهی جدید چنان لاکچری و کمیاب شده که حتی دور و برش هم نتوانستیم برویم) به جای موکت قبلی لغزاندن را جایگزین بلندکردن نموده و اوضاع ردیف است.
رنگها
رنگهای زرد و آبی نسبتا تندی که در نظر گرفته بودم حالا چندان راضیام نمیکند. بعد از این طرح خیلی در مورد رنگها جستجو و مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که آنها نیز فاقد آن قطعیتی هستند که به آن امید داشتم. علاوه بر آن رنگهای غلیظ نه تنها ممکن است خستهکننده شوند در طول زمان بلکه احتمال تاثیرگذاریهای پیشبینینشدهی زیادی هم دربارهی آنها وجود دارد.
گمان میکنم در کارهای آتی رنگهای تند را در سطوح کوچکتر یا المانهای قابل تعویض و متحرک مثل کوسن و روتختی و دکوریجات امتحان کنم.