تخفیف یا تصاحب؟ تجربه‌ی چهارم؛ تعامل با کارفرمای معماری

بعد از چند سال در جلسه‌ی انجمن مدرسه‌ی بچه‌هایمان هم‌دیگر را دیده‌بودیم. در دبیرستان هم‌کلاس بودیم و نه‌چندان دوست. اما آن روز وقتی شروع کرد از حال و روز زندگی‌اش گفتن آن‌قدر متأثر شدم که کمی بیش از آن سالهای دور به هم نزدیک شدیم.

به بهانه‌ی درس و مشق بچه‌ها گاهی هم را می‌دیدیم تا این‌که یک روز برای سفارش طراحی تماس گرفت.

گفتگو کردیم و ریز و درشت خواسته‌ها را سبک سنگین کردم و خلاصه بنا شد که سفارش را قبول کنم.

با آن که پزشک بود از حال و روز زندگی‌اش خبر داشتم و می‌دانستم که باید برای یک تقاضای تخفیف حسابی خودم را آماده کنم. مهم نبود. مهم حریف نازنین طراحی بود که روی پوستی چشمک می‌زد! با جان و دل روی طرحش کار کردم و او هم دست کم در ظاهر، کار را با جان و دل تایید کرد.

روز حساب کتاب که شد آمد نشست کنارم و با خجالت و دستپاچگی حرفهایی را که پیش‌بینی کرده‌بودم زد. تعرفه‌ی شخصی‌ام اصلا بالا نبود با این حال باز هم برای او سبک‌ترش کردم و فکر کردم با یک رُند کردن آخر سر راضی می‌شود.

اما نشد. با سر پایین افتاده رقم خیلی پایینی را عنوان کرد که اصلا ربطی به حد و اندازه‌ی یک طرح معماری نداشت!

خنده‌ام گرفت گفتم: بی‌خیال رفیق! من که اصلا از تو پول نمی‌خوام. باشه هدیه‌ی من!

گفت‌: نه نه! حتما باید بگیری!

گفتم: ببین باشه! همین را ازت می‌گیرم ولی خوب یادت باشه من کار ارزانی برای تو انجام ندادم!

خوشحال شد و مطمئنم کرد که یادش نخواهد رفت!

بعد خیلی آرام و حساب‌شده وارد فاز بعدی برنامه‌اش شد و نصف مبلغی را که توافق کرده‌بودیم از کیفش بیرون آورد و گفت: می‌شه همین بس باشه؟

ماتم برده‌بود و عضلات صورتم کار نمی‌کرد. در سکوت سرم را تکان دادم و رفت!

دم در برگشت که: ببین!‌ خودت و بچه‌هات تا ‌آخر عمر هر وقت مریض شدید پیش من رایگان ویزیت می‌شید!

این یکی دیگر تیر خلاص بود! نایستاد تا بگویم:‌ خودم و بچه‌هایم سالهاست که دیگر سراغ پزشکان عمومی رایج نمی‌رویم!

نایستاد تا بگویم: بیا تراولت را پس بگیر و فقط برو!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا