نه جایزه میدن نه بناست تنبیه کنن اما من دلم میخواد که چالش ۲۰۰ روزه را به پایان برسونم. یک خستگی مفرط دائمی توی تنمه که کلافهم کرده. دو هفتهس خامگیاهخواری کردم و دو سه کیلو وزنم کم شده. اما زانو درد به قوت خود باقی است. بیش از هر زمان دیگهای غم وطن در رگ رگ وجودم نشسته و انگار هیچوقت گرم نمیشم. نجمه عزیزی دات آی آر را مث ویولون گرفتهم دستمو و در حال تماشای قایقای نجات یکسره مینوازم. نه اون قایقا اولویتشون منم. نه من طاقت دل کندن از این کشتی شکسته را دارم. زانوام و روحم جور غمانگیزی درد میکنه. یکی بیاد با هم عر بزنیم
شاید این نوشتهها را هم دوست داشته باشید
نگاهی به کتاب هنر همچون درمان
آلن دوباتن در کتاب هنر همچون درمان میکوشد از فایدهی هنر بگوید. ۱- به یادآوردن ۲-امید…
زمانی برای بازنویسی
امروز مطلب جدید ننوشتم و به ویرایش و بازنویسی قبلیها مشغول بودم. بوی شهریور داره میاد…
پلشتی انحصارطلبی یا لذت وفا؟ این است مسأله!
کتاب شازده کوچولو را سالها پیش خواندم و بارها و بارها آن را مرور کردم؛ بر…
سکته از وحشت یا شکنجه؟ این نیست مساله
جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ دختری بیست و دو ساله درگذشت. مردمان گفتند: زیر شکنجه حاکم جور.حاکم…