سکته از وحشت یا شکنجه؟ این نیست مساله

جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ دختری بیست و دو ساله درگذشت. مردمان گفتند: زیر شکنجه حاکم جور.حاکم جور گفت سکته مغزی و قلبی همزمان کرده از وحشت.دو حکایت یکی از یکی هولناک‌تر. دیشب دختر ۲۲ ساله‌ام را رساندیم به صف شلوغ عبور از گیت راه‌آهن. پدرش را هل دادم که بغلش کن محکم. بذار حمایت بازوهای بمونه دور تنش تا وقتی دوباره بیاد. باباش زیاد راحت نبود با این کار اما انجام داد.دل من گرم شد و تا رفتند و سوارش کرد و برگشت مشغول بغضم بودم.صبح فهمیدم که دختری ۲۲ ساله مشغول مردن بوده و مادری و پدری و قومی مشغول مویه و محن.خواهم کوشید بیش از پیش زندگی را حرمت نهم.خواهم کوشید بیش از پیش و دقیق‌تر و محکم‌تر از پیش بری باشم از جور و ستم جائرین. در این سال‌ها که غم روی غم گذاشته‌ایم و از یک خبر بد به خبر بدی دیگر گور به گور شده‌ایم هیچ‌گاه این‌همه همدلی بین مردم ندیده‌ام در خشم و انزجار.خواهم کوشید بارها و بارها و همیشه به اعلام روشن‌تر برائتم فکر کنم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا