نجمه عزیزی

چگونه خانه طراحی می‌کنم؟

از اهمیت معماری پیش‌تر گفته‌بودم. از این که چگونه حاکم بلامنازعی است که از سرسپردن به حکم و فرمانش گریز نیست و چگونه چیستی و چگونگی زندگی ما را رقم می‌زند. در این پست می‌خواهم از نوع نگاهم به طراحی معماری بگویم. از آداب و روالی که در فکر کردن به پروژه‌های معماری به آن …

چگونه خانه طراحی می‌کنم؟ بیش‌تر بخوانید

غربالبیز؛ چشمه‌ای که ما را جاری کرد

این که هر چند وقت یک بار می روم سراغ کتاب نیوتن زیر درخت گردو و خودم را درمعرض حملات روانی غیرقابل کنترل قرار می‌دهم از خودآزاری است؟ نمی‌دانم. همین را می‌دانم که به فاصله‌های زمانی نه چندان کم مشتاق می‌شوم که این اسپرسوی تلخ و قوی و پرانرژی را سربکشم تا جان بگیرم و …

غربالبیز؛ چشمه‌ای که ما را جاری کرد بیش‌تر بخوانید

معاون دانشکده دوچرخه سوار

رکاب زنی که یار من است

این مرد جان برکف نسبتا جنتلمن آقامون هستند☺ صد البته که به نوبه خود جان به لب رساندن را هم بلدند لیکن این تصویرشان چشم ما را روشن میدارد! چند ماه پیش معاون دانشگاه شد. نیمه های بهمن بود که خبر آورد ماشین سازمانی را پس داده ام و به جایش دوچرخه گرفته ام. اینطوری …

رکاب زنی که یار من است بیش‌تر بخوانید

سفر به استانبول قسمت سوم

قسمت اول   قسمت دوم ایاصوفیه قسمت یا همت روز سوم تصمیم داریم متروی استانبول را امتحان کنیم. امروز روز ایاصوفیه است. از دفعه قبل که برنامه‌ی تور یک مسجد آبی به جای ایاصوفیه به خیکم بست و گفت: که اینو دیدی؟ اون یکی هم عین همینه! داغش به دلم ماند. شرایط دفعه‌ی پیش برای اصرار …

سفر به استانبول قسمت سوم بیش‌تر بخوانید

سفرنامه استانبول قسمت دوم

سفرنامه استانبول قسمت اول     بعد از ساندویچ دونر کباب به اصرار بچه‌ها چیزی شبیه یک همبرگر کوچک که انگار درسته در سسی چرب سرخ شده باشد می‌گیریم. شیرین است و طعم تند سیر دارد. بچه‌ها از این که کوپن یکی از اصرارها را سوزانده‌اند ‌دلخورند ولی من مزه‌اش را دوست دارم. استانبول پرچین …

سفرنامه استانبول قسمت دوم بیش‌تر بخوانید

سفرنامه استانبول قسمت اول

صبح سه‌شنبه دو اسفند هول از خواب می‌پرم. کمی راه می‌روم ۱۰ دقیقه می‌دوم و کمی ورزش‌های زانو. آرام نیستم جنون توامان اسفند و سفر هی موج می‌اندازد توی جسم و روحم. جنون سفر امروز غذا خواهم پخت ساک خواهم بست و خانه را مرتب و تمیز خواهم کرد. البته انتخاب دیگری هم هست. چپیدن …

سفرنامه استانبول قسمت اول بیش‌تر بخوانید

پسماند صفر شدن ما | این قسمت همراه‌کردن شوهر ناهمراه

پسماند ضفر شدن ما یک حکایت یک‌وجهی و کوتاه‌مدت نیست. چند سال است که قدم به قدم جلو آمده‌ایم و هنوز هم خم‌های زیادی از کوچه‌های متعددی مانده‌است که طی کنیم. این گزارش را سه سال پیش بر مبنای تجربه‌ی شخصی خود نوشتم. گرازشی که با این سوال شروع شد. آیا پسماند یک دغدغه زنانه …

پسماند صفر شدن ما | این قسمت همراه‌کردن شوهر ناهمراه بیش‌تر بخوانید

چالش ۲۰۰ روز وبلاگ‌نویسی | پویشی برای حرکت به سمت خود

۱. اواسط خرداد سال یک، میم‌رِکاف (از بچه‌های کلاس نظم شاهین) توی اینستاگرام اعلام کرد که می‌خواهد چالش ۲۰۰ روز وبلاگ‌نویسی راه بیاندازد. چندان نمی‌شناختمش اما پیدا بود که از پیاده‌پیمایان مسیر خویش است. اعلام کردم که: هستم! به شدت هم هستم. نمی‌دانستم قضیه برای خودش در چه حد جدی بود اما من مثل تشنه‌ای …

چالش ۲۰۰ روز وبلاگ‌نویسی | پویشی برای حرکت به سمت خود بیش‌تر بخوانید

زلف ظلمت بر باد…

“چگونه می‌شود با درد خندید؟” در این سرمای بس نامرد خندید؟ شرر بر جان کران تا بیکران شر شکیبا شد دوام آورد خندید هوا دلگیر درها بسته اما به روی حجم فصل سرد خندید معلق در سیاهی‌های ایام به شوقی سبز و سرخ و زرد خندید: به شوق این که محکوم امیدیم که با آن …

زلف ظلمت بر باد… بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا