درکم از جهان

جشن تولدی بی‌همه‌چیز که مبارک شد.

امروز تولدم بود. دو تا تن‌پوش خوب هدیه‌ی همسر و مرتب‌شدن کیف و نشیمن هدیه‌ی پسر بود که هر دو را دوست داشتم. بوسیدمشان و چند بار توضیح دادم که این هدیه‌ها‌ی خوب و به‌جا چقدر خوش‌حالم کرده‌است. بلافاصله یادم افتاد به بسیار هدیه‌های نابجا که داده و گرفته‌بودم و بعد چند بار تاکید کردم …

جشن تولدی بی‌همه‌چیز که مبارک شد. بیش‌تر بخوانید

صبوری طرفه تاجی بر سرم کرد

خیلی وقتها خیره می‌شوم به مرز میان صبر و انفعال. خیلی وقتها شک می‌کنم که نکند به هوای صبور بودن در امنیت تسلیم و سرسپردن جا خوش کنم و نفهمم. امروز وسط مرتب کاری و آماده‌سازی خانه برای بیست و چند تا مهمان ذهنم که برای خودش ول بود و روی شاخه‌های مختلف جیک‌جیک می‌کرد …

صبوری طرفه تاجی بر سرم کرد بیش‌تر بخوانید

روزگار غریبی است

به این پاییز نفسگیر عجیب نگاه می‌کنم و آه می‌کشم.به ابرهای مهربان که باران آبان آوردند و روی پرده‌های برافتاده‌ی تزویر را سفید کرده‌اند،به فردای مبهم زخمی به امروز عجیب سرگشته نگاه می‌کنم و پشت پرده‌های اشک گم می‌شوم.از مادرم دور دورم.از دخترم هم جور دیگری دورم.صدایم در جهان دیگر به هیچ کس نمی‌رسد.گاهی با …

روزگار غریبی است بیش‌تر بخوانید

چرا می‌نویسم؟

نوشتن فرصت مشاهده‌ی خویش است. مشاهده‌ای که مرا به مناظر تازه‌ای از خودم می‌رساند.داشتن چنین فرصتی خیلی لذت دارد. این که دری کهنه و تکراری هر بار باغ یا حتی مخروبه‌ای تازه نشانت دهد زندگی را هیجان‌انگیز و جذاب می‌کند.گاهی برای نوشتن از چیزی یا حتی اعلام ناتوانی از نوشتن شروع به نوشتن کرده‌ام و …

چرا می‌نویسم؟ بیش‌تر بخوانید

ای ماه مهر متن شعر و دکلمه‌

ای ماه مهر امسال هم با کابوس و دلهره‌ی همیشگی آمدی! رسم روزگار شده اما عادی نیست .آموزش نباید این همه نفرت و غم و کابوس تداعی کند. اما می‌کند. سال ۵۹ در چهار سالگی به اجبار یا رودروایستی یا هر چیز رفتم ملا (مکتب‌خانه). خاطرات دبستان دهه شصتم را قبلا نوشته‌آم. تا سال ۹۸ …

ای ماه مهر متن شعر و دکلمه‌ بیش‌تر بخوانید

رفقای روزهای سخت! بروید گم شوید.

زندگی‌ام به شکل هولناکی بی‌دوست می‌گذرد. دوستان مجازی و راه دور دارم کم و بیش. اما معاشرینی که بشود گاهی اوقات دیدشان هنوز از فر باریتعالی بیرون نیامده‌اند. البته دوستان خوب و مهربان دارم اما جملگی رفیق روزهای سختند. روزهای معمولی و روزهای خوش به شکل هماهنگی غیب می‌شوند. زندگی بدون دوست زندگی حقیری است. …

رفقای روزهای سخت! بروید گم شوید. بیش‌تر بخوانید

چرا با چاقی کنار نمی‌آیم؟

چاقی با بچه‌هایم آمد و در این دو دهه هی اضافه و کم شد اما اصلش ماند. این روزها نمی‌دانم چرا عزم فتح مرا کرده‌است.از بچگی شوق کودکانه و تمام‌نشدنی و بی‌توجیهی به تماشای قیافه خودم در آینه داشته‌ام. اما این روزها نمی‌توانم فربهی روزافزون و بی‌منطق و ترسناکی که وبالم شده را نادیده بگیرم …

چرا با چاقی کنار نمی‌آیم؟ بیش‌تر بخوانید

عدوی تو نیستم انکار توأم

در سطحی از وجودم بی‌نهایت هراسانم از آینده‌ی این سرزمین. هراسانم که می‌بینم تیغ و فرمان و سکان و نقشه افتاده در کف دیوانگی و زوال.عشق به زندگی و طبیعت مدتی است که برایم در قامت گریستن و سر در گریبانی ظاهر می‌شود. مدتی است در هجوم غم، خاکستری و خاموشم.در سطحی دیگر اما تصمیم‌گرفته‌ام …

عدوی تو نیستم انکار توأم بیش‌تر بخوانید

مهربانی با طبیعت

آیا طبیعت مهربانی ما را می‌فهمد؟ نمی‌دانم. جواب متقنی به این سوال نمی‌دهم‌ اما احتمالش را در دایره‌ی نادانسته‌های بسیارم رد نمی‌کنم.با این حال دل به فهم یا نفهمی او نمی‌بندم و به کاری فکر می‌کنم که این مهربانی با ما می‌کند؟بر ما چه می‌رود وقتی با طبیعت مهربانیم؟اصلا چطور می‌شود با طبیعت مهربان بود؟من …

مهربانی با طبیعت بیش‌تر بخوانید

پذیرش عاشقانه

کتاب هنر عشق‌ورزیدن را هنوز تمام نکرده‌ام. از آن کتاب‌هاست که تمام‌کردنش حتما کاغذ و قلم می‌خواهد و صبح‌ها مثل مشق مدرسه می‌نشینم پایش. خوش‌خوان نیست اما حس می‌کنم این مفهوم ساده را خیلی دقیق و عمیق واکاوی کرده است.چهار پایه‌ای که طرح می‌کند در واقع چهار پله‌ی پشت سر هم به شمار می‌رود که …

پذیرش عاشقانه بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا