چرا می‌نویسم؟


نوشتن فرصت مشاهده‌ی خویش است. مشاهده‌ای که مرا به مناظر تازه‌ای از خودم می‌رساند.
داشتن چنین فرصتی خیلی لذت دارد. این که دری کهنه و تکراری هر بار باغ یا حتی مخروبه‌ای تازه نشانت دهد زندگی را هیجان‌انگیز و جذاب می‌کند.
گاهی برای نوشتن از چیزی یا حتی اعلام ناتوانی از نوشتن شروع به نوشتن کرده‌ام و در اثنای کار رسیده‌ام به کلمات و تعابیر تازه. کلماتی که انکار نمی‌شناختمشان و انگار نه انگار از درون خودم جوانه زده‌اند.
چیزی شبیه وصل‌شدن به ناشناخته‌ به چیزی ارجمند و غریب و بدیع اما از مسیری امن و مکرر و آشنا. پاگذاشتن به ورای مرزهای آشنا و در دسترس که از یک ورودی آشنا و در دسترس به آن می‌رسی.
برای من حرکت به سمت دروازه نوشتن جذاب است چون اصراری به جذاب بودن ندارد. مستغنی و بی‌پروا به صولت خویش مشغول است. وقتی بی‌هوای جاذبه سمتش می‌روم باز می‌شود و و دانه دانه قشنگی‌هایش را رو می‌کند.
این‌ها را می‌دانم اما اضطراب هر روزنویسی و اندوه مخاطب‌نداشتن خیلی وقت است مرا از ورود به این دروازه‌ی عجیب دور نگه‌داشته و تبدیل‌شده به تکلیف نه چندان خش!
نمی‌خواهم به این انضباط رنج‌آور پایان دهم چون حس می‌کنم در این وفای خرکی خیری است که گرفتارش شده‌ام.

دوست دارم در عین تعهد به حتما نوشتن قشنگی هر روز تصمیم گرفتن برای نوشتن یا ننوشتن را هم تجربه کنم و این چالش تازه من است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا