۱
توتالیته همیشه در ساختار حکمرانی خودش را نشان نمیدهد. گاهی موقع مرتبکردن آشپزخانه هم رخ مینماید و نمیتوانی نبینیاش. داشتم ظرفها را از سبد منتقل میکردم به کابینت که کاسه بلوری کوچک آمد دستم. کجا بذارمت کوچولو؟
با خودم فکر کردم ظرفهای تک همینطوریاند. سرگردان و بی جا. مرتبکردن محیط را دشوار میکنند. برای یک لحظه حال دیکتاتورها را در مواجهه با نخبهها درک کردم.
نخبهها منحصر به فردند و چیدنشان توی دستهای خاص به سادگی ممکن نیست. باید جای خود خودشان را داشتهباشند تا لق نزنند نشکنند دور از دسترس نشوند و کلی ماجرای دیگر.
بعد به این فکر کردم که میخانه اگر ساقی صاحبنظری داشته باشد کاسههای بلور و فنجانهای دستساز هدیهی یار و بشقابهای تک سفال میبد را به چشم دردسر نمیبیند چون نگاهش نگاه مرتبکردن و کنترل نیست. میگردد و جایشان را پیدا میکند؛ نه این ادبیات همان کنترل است کنار میرود و فقط ساقیگریاش را میکند تا هر فنجان و بشقاب تک، رف خودش را پیدا کند و نه تنها باشد و ظرفیتش را زندگی کند که حتی چه بسا کانون بصری و زیباکنندهی محیط هم بشود و ظرفیت محیط را بالا ببرد.
بعد فکر کردم که ظرفیت آشپزخانه و محیط هم موثر است. این که فقط به مرتببودن محیط اهمیت بدهد یا اینکه فرصت تبلور تکها را هم فراهم کند. پس یاد نقش ساختار افتادم و دوباره به اپیزود ۱۳ پادکست سکه سلام دادم.
از آن طرف هم به نخبههایی فکر کردم که ماندهآند تا پس بگیرند و رفههای خود را میان کابینتهای بسته و کرور کرور ظرفهای همشکل بسازند و بیشتر قدرشان را دانستم.
۲
در این هنگام بود که ذهنم رفت سمت واژهی پر تکرار کمالگرایی و با خودم فکر کردم که آیا توتالیته همان معضل کمالگرایی در مقیاس کلان است؟ معضلی که با نیت رشد و سامان جوانه میزند و بعد مثل بائوباب همهی سیارهی وجود را به فنا میدهد.
دیگر وقت خوردن صبحانه بود.
چقدر خوب نوشتی !لذتش بیشتر هم شد وقتی هنگام خوندنش یه چشمم به ظرف میوه و بشقابهای میبد روی میز بود 🥰
عه چه خوب. مرسی که به دکه مهجور من سر میزنی آزاد جان. ضمنا بشقاب میبدی که وقتی با نجمه دوست نبودی خریدی اصلا قبول نیست. باید در برهه حساس کنونی بیایی با هم بریم بخریم 🙂