بچه‌ های خانه رسولیان یزد در ۹/۹/۹۶ | ای خانه آباد باشی!

بچه های خانه رسولیان یادتان هست آخرین بار کی دور هم جمع شدیم؟

9/9/96 طبق یک قرار جمعی در این خانه دیدار کردیم. حکایت آن را در گاهی‌من نوشته بودم که منتقلش کردم این جا.

هوای ۹/۹/۹۶

آن روز بارها با خودم زمزمه کردم: تو یک موج نیستی، یک تکّه از اقیانوسی!

هر بار که همایش فارغ‌التحصیلان دانشکده برگزار می‌شود این عبارت زیبای “موری” در ذهنم طنین می‌اندازد. در عرض چند ساعت روحم چنان وسعت می‌یابد که حس می‌کنم به قبیلۀ بزرگی تعلق دارم.

دستان کودک امروز

دلم می‌خواهد یک جایی که شنیده‌شود و بماند رسماً اعلام کنم که همایش 9/9/96 به نسبت برنامه‌های مشابه قبلی خیلی قد کشیده‌بود.

پا که به دانشکده نهادم احساس کردم بسیار عزیزم! دستهای زنده و جوانی دقیقه‌های باکیفیتی را صرف کرده‌بودند تا ما کرامت خودمان را حس کنیم و تعلّقمان به این قبیله را جشن بگیریم.

برگ طلایی رقصان..

چقدر فضای شب شعر خوب و منسجم و گرم بود، هرچند آشفته‌تر از آن بودم که طاقت نشستن داشته‌باشم! چقدر فضاسازیها هنرمندانه و شکیل و دلنشین شده‌بود!

چقدر مکان اختتامیه درست و بقاعده بود!

چقدر صدا خوب به صدا می‌رسید!

چقدر فلفل آش به اندازه بود!

و چقدر صدای علی ساکت قدرتمندتر و پرنفوذتر جان را می‌شکافت!

پاهای کودک دیروز

هرچند با رفیق قدیمم، ندیم ماهپارۀ سارای کوچکمان بودیم و چنان در همۀ عکسهای ثبت‌شده غایبیم که مطمئن نیستیم آیا از 9/9 در خواب عبور کرده‌ایم یا بیداری!

رفیقم که مهربانیش را جمع کرد و رفت، خماری بامدادن تازه شروع شد. افتاب که زد شعرم را که نوشتم توانستم چند ساعتی بخوابم؛

بر ما شراب می‌بارید

از هر طرف بازگشتند

یاران بر باد رفته

با تیشۀ یاد شیرین

تا فرق فرهاد رفته

یاران با باد رفته

یاران برگشته با آب

تصویرشان در دل حوض

همسایه با برگ و مهتاب

ای خانه ما را نشاندی

بر سفرۀ لطف دیدار

با آش داغ محبّت

با جامی از شوق سرشار

از آسمان آذرماه

بر ما شراب می‌بارید

برگ طلایی رقصان

 بر سطح آب می‌بارید

“من” بی‌قرار و پریشان

با “ما” به دادش رسیدی!

دستان “من” را گرفتی

تا پا به پایش دویدی

پاهای کودک دیروز

تا عمق آیینه درگیر

دستان کودک امروز

از بازی برگها سیر

ما را به آن هفت درگاه

لطف تو متصل ‌کرده

با هفت چشم شهرآشوب

یغمای دین و دل کرده!

تا عاشقی رسم دنیاست

کانون میعاد باشی!

تا زندگی برقرار است

ای خانه آباد باشی

(سروده: نجمه عزیزی)

بازنشر از وبلاگ پیشینم گاهی من؛

ما بچه‌ های خانه رسولیان برای کودک پا در آب دیروز خانه رسولیان که امروز گرفتار اسارت است غمگینیم‌.

خیلی از ما بچه‌ های خانه رسولیان هوایی دیدار در این کانون میعادیم.

خاطرات دهه هفتاد دانشکده هنر و معماری یزد در

کتاب فصل تحصیلی ما

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا