ماه: فروردین 1402

کشان کشان تا حیاط خلوت بهشت

پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ صف صبحگاه دبیرستان شهید صدوقی یزد.معاون پایه ۱۱ نطقی می‌کند و صلوات می‌خواهد. صدای پراکنده‌ای از ذکر صلوات شنیده می‌شود. معاون اعلام می‌کند که گویندگان صلوات به کلاس بروند و بقیه بمانند. وی سپس این بازی را ادامه داده و مرحله به مرحله بچه‌ها را فیلتر می‌کند و در نهایت یکی …

کشان کشان تا حیاط خلوت بهشت بیش‌تر بخوانید

تحول ملولان بی‌عمل

این روایت در تیرماه سال 99 در اوج شیوع کرونا نوشته شده و ابتدا در قالب دو پست اینستا اینجا و اینجا و سپس در وبلاگ مادرم زمین نشر شد که با کمی ویرایش به این جا منتقل می‌شود. یکبار مصرف در جمع دوستداران محیط زیست قصه این بود: جمع شده‌بودیم در اتاق یکی از …

تحول ملولان بی‌عمل بیش‌تر بخوانید

شب مانی دره گاهان

اقامت در شب دره‌گاهان

یک حس افسارگسیخته‌ی غریب در دلم بود. چیزی شسته شده در ناامیدی‌های پیاپی که بالاخره زبان باز کرده‌بود: به عطر نافه‌ی خود خو کن! عطر نافه چه می‌گفت؟ ای لاعلاج! طبیعت را بغل کن! به وضوح ویار مهتاب داشتم ویار ستاره و شب. شب عریان و بی‌زایده. بی‌چراغ و بی‌هیاهو. اینطوری بود که وقتی نسرین …

اقامت در شب دره‌گاهان بیش‌تر بخوانید

حکایتی از بازدید سایت زباله در یزد

این پست بازنشر از اینستاگرام هست در این لینک و اینجا و این یکی. قسمت چهارم و پنجم و ششم و هفتم دیدار دور با نجمه شما زباله‌هایتان را چه می‌کنید؟ دور می‌ریزید؟ چقدر دور؟ آیا به این سوال اصلا فکر کرده‌اید که دور کجا است؟ پنجشنبه گذشته رفتم زیارت دور! آنهم چه زیارتی؟ پر …

حکایتی از بازدید سایت زباله در یزد بیش‌تر بخوانید

کتاب صوتی فصل تحصیلی ما

بالاخره صدای کتاب فصل تحصیلی ما را روی ساند کلاد بارگذاری کردم. همین الآن می‌شود از فضای ساند کلاد آن را گوش داد اما این پست را هم به تدریج با لینک باقی قسمتها تکمیل می‌کنم. قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم

چگونه خانه طراحی می‌کنم؟

از اهمیت معماری پیش‌تر گفته‌بودم. از این که چگونه حاکم بلامنازعی است که از سرسپردن به حکم و فرمانش گریز نیست و چگونه چیستی و چگونگی زندگی ما را رقم می‌زند. در این پست می‌خواهم از نوع نگاهم به طراحی معماری بگویم. از آداب و روالی که در فکر کردن به پروژه‌های معماری به آن …

چگونه خانه طراحی می‌کنم؟ بیش‌تر بخوانید

غربالبیز؛ چشمه‌ای که ما را جاری کرد

این که هر چند وقت یک بار می روم سراغ کتاب نیوتن زیر درخت گردو و خودم را درمعرض حملات روانی غیرقابل کنترل قرار می‌دهم از خودآزاری است؟ نمی‌دانم. همین را می‌دانم که به فاصله‌های زمانی نه چندان کم مشتاق می‌شوم که این اسپرسوی تلخ و قوی و پرانرژی را سربکشم تا جان بگیرم و …

غربالبیز؛ چشمه‌ای که ما را جاری کرد بیش‌تر بخوانید

معاون دانشکده دوچرخه سوار

رکاب زنی که یار من است

این مرد جان برکف نسبتا جنتلمن آقامون هستند☺ صد البته که به نوبه خود جان به لب رساندن را هم بلدند لیکن این تصویرشان چشم ما را روشن میدارد! چند ماه پیش معاون دانشگاه شد. نیمه های بهمن بود که خبر آورد ماشین سازمانی را پس داده ام و به جایش دوچرخه گرفته ام. اینطوری …

رکاب زنی که یار من است بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا