ماه: مرداد 1400

تبیین معجزه‌ی حیاط‌مرکزی در معماری به کمک فرهاد و خسرو

از دفعه‌ی قبل یادم مانده بود که سر تیغه‌چینیها حتما باید حاضر شوم که برای اوساممد کار، کار گل است و برای من کار دل و آبرو حیثیت! حیاط کور حساسیت من در هندسه سر سانتیمترها هست. این نکته چیزی نیست که بشود به کارگر و پیمانکار توضیحش داد یا مجابشان کرد؛ فقط باید همچون …

تبیین معجزه‌ی حیاط‌مرکزی در معماری به کمک فرهاد و خسرو بیش‌تر بخوانید

ورود به بازار کار حرفه‌ای معماری؛ مسیر شغلی من؛ قسمت اول؛

ورود به بازار کار حرفه‌ای معماری برای من آسان نبود. باید از فراوان مانع درونی و عرفی و همچنین سد خوش‌آب و رنگی به نام تدریس رد می‌شدم و این ساده نبود. سالهای اولیه‌ی بعد از پایان تحصیل را بی‌درنگ مشغول تدریس شده‌بودم. در محیطی که من بودم در اینکه تدریس آنهم در دانشگاه شغل …

ورود به بازار کار حرفه‌ای معماری؛ مسیر شغلی من؛ قسمت اول؛ بیش‌تر بخوانید

رشد ورودی خانه‌ام در خواب

خواب خانه زیاد میبینم خانه های عجیب، خانه های رویایی، خانه های مبهم… چند روزیست که دلم آویخته است به آن زمین کوچه طوبا و باز خواب دیدم خواب خانه: خانه نو نیست تازه است، انگار خانه خودمان باشد اما من تازه امکانهایش را کشف کرده‌ام ! جلوی در ورودی فضایی به عمق پنج شش …

رشد ورودی خانه‌ام در خواب بیش‌تر بخوانید

محرّم در یزد چگونه برگزار می‌شود؟

محرم در کوچه‌های یزد قدم زدم تا بفهمم شوری که در تن شهر است از رگ و ریشه‌ی کدام شعور است و خانه‌های شهر چگونه معنای این آیین را می‌سازند. (این نوشته را محرم سال ۹۷ نوشته و روز به روز در صفحه‌ی اینستاگرامم منتشر کردم) برخاستن از خاک در کوچه‌های محرم یزد غوغاست. غوغایی …

محرّم در یزد چگونه برگزار می‌شود؟ بیش‌تر بخوانید

انتخاب رشته معماری فصل تحصیلی ما؛ قسمت دوم؛

انتخاب رشته‌ معماری که حالا همه‌ی هویت فردی و اجتماعی و عاطفی و منطقی خود را مرتبط با آن می‌دانم در هجده سالگی انتخاب قطعی و مشخصم نبود؛ یکی از ۵۵ انتخابم بود و گمان هم نمی‌کردم روی این پله بایستم و جهانم را بسازم. چه شد که معماری را انتخاب کردم؟ چگونه وارد رشته …

انتخاب رشته معماری فصل تحصیلی ما؛ قسمت دوم؛ بیش‌تر بخوانید

صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند…

یک روز یکی برایم پیام گذاشت که فرآیند لایک گذاشتن در وبلاگت چقدر دنگ و فنگ دارد و طولانیست! جواب دادم: همینست که هست! بچه پررو نبودم واقعا همان بود که بود! “بیان” خودش آن پروسه را گذاشته و در یک دامنه مفت، مدیر وبلاگ، خر صاحبخانه‌ای بیش نیست! دیشب اما وقتی خوابیده‌بودم توی حیاط …

صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند… بیش‌تر بخوانید

کش‌کش جارو

غروب نزدیک است و در حالی که دلم در تاریکی غوطه‌ور است به حیاط می‌روم و تصمیم می‌گیرم کاری را بکنم که مطمئنم درست است. حیاط را کمی مرتب می‌کنم شلنگ را برمی‌دارم و کمی گلابپاش می‌کنم بعد جارو را برمی‌دارم و کلش کلش می‌افتم به جان حیاط؛ به شدت به کسی ز غوغای جهان …

کش‌کش جارو بیش‌تر بخوانید

تمدن کاریزی

(این متن را به سفارشی نوشتم و بازخوانیش حالم را خوش نمی‌کند. اما اینجا ثبتش می‌کنم تا بعضی چیزها یادم بماند) ما زادگان این تمدن پرقدریم! این تمدن کاریزی که یزد ما بر دامنش بالیده، زیباست؛  سرشارست از تکریم آب و خاک و انسان؛ سرشارست از حرمت به حیات و جاودانگی و معنا… روزگاری این …

تمدن کاریزی بیش‌تر بخوانید

حضرت حسین را دوست می‌دارم اما از عزاداری بیزارم!

*** و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی ، چه شبی داشته اند.پشت سر نیست فضایی زنده،پشت سر مرغ نمیخواند.پشت سر باد نمیآید.پشت سر پنجره ی سبز صنوبر بسته است.پشت سر روی همه ی فرفره ها خاک نشسته است.پشت سر خستگی تاریخ است. نمی دانم چرا اینقدر نیاز دارم که تصریح کنم، عزاداری را قبول ندارم! …

حضرت حسین را دوست می‌دارم اما از عزاداری بیزارم! بیش‌تر بخوانید

پلشتی انحصارطلبی یا لذت وفا؟ این است مسأله!

کتاب شازده کوچولو را سالها پیش خواندم و بارها و بارها آن را مرور کردم؛‌ بر خلاف تصور رایج، این کتاب را بیش از آنکه رمانتیک و عاطفی ببینم درای ساختار محکم و قابل تحلیل فلسفی می‌بینم که توانسته در حوض احساسات پرشور و زلال نویسنده شنا کند و چیزی ماندگار ورای زمانها خلق کند. …

پلشتی انحصارطلبی یا لذت وفا؟ این است مسأله! بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا