کش‌کش جارو

غروب نزدیک است و در حالی که دلم در تاریکی غوطه‌ور است به حیاط می‌روم و تصمیم می‌گیرم کاری را بکنم که مطمئنم درست است. حیاط را کمی مرتب می‌کنم شلنگ را برمی‌دارم و کمی گلابپاش می‌کنم بعد جارو را برمی‌دارم و کلش کلش می‌افتم به جان حیاط؛ به شدت به کسی ز غوغای جهان فارغ نیاز دارم و از اینرو شاهین گوش می‌دهم نمی‌دانم با همه‌ی تنفرم از تکرار چرا از دعوتش به نوشتن و پیاده‌روی، خسته یا عصبانی نمی‌شوم شاید چون به شدت به این دو نیاز دارم.

از خودم می‌پرسم: چیا دوست داری؟

مودب و با لبخند و غم توأمان جواب می‌دهد: به حرف‌زدن بدون هراس به فریاد به جیغ به شادی جمعی به غم تک‌موضوع مشخص و به خیلی چیزهای ناملموس دیگر.

صدایی از ته پسکوچه‌ی متروک خیالم سر می‌رسد که: خفه شو! مثل آدم بنال ببینم دقیقا چی میخوای؟

تند تند جارو می‌کشم و کم‌کم حسهایم غلیظتر و عریانتر رو می‌آیند!

دلم می‌خواد افسار پاره کنم و بدوم وسط شهر؛‌ هرچه ویروس و کوفت و مرض هست بزنم بر بدن؛

دلم می‌خواد بدون نگرانی از هر قضاوتی زرد و تاریخدار و مزخرف بنویسم؛

دلم می‌خواد لباس سرخ بپوشم برم توی خیابون در حد مرگ برقصم؛

دلم می‌خواد یه سمبوسه‌ی تند سرخ‌شده بخورم و یه مشت بادوم‌زمینی برشته‌ی شور و یه نوشابه‌ی تگری!

دلم می‌خواد با صدای بلند ناشکری کنم و به خدا و خاله‌خانباجیای پشت سرش و قداره‌کشهای جلوش فوش بدم؛‌

دلم می‌خواد بی ترس از جذب انرژیهای منفی بگم تف تو این زندگی!

دلم می‌خواد بی‌زنجیر و مست و دیوونه لگد بزنم به ته‌مونده‌ی بساط این دنیای رو به زوال بی‌صاحاب!

به خودم که می‌آیم هوا تاریک و حیاط تمیز شده! روی موهایم خاک نشسته عرق کرده‌ام و کنار صدای پرسشگر نشسته‌ام لب مهتابی به هق‌هق و پاهایم را تکان می‌دهم!

دستشو می‌ذاره رو شونه‌مو می‌گه: بازم بگو! قربونت برم دیگه چی می‌خوای؟

6 در مورد “کش‌کش جارو”

  1. سلاااام
    دل پر اشتهای من هم خواستن خواست…
    امشب (البته بی جارو و پارو😀) می شینم زیر مهتاب، بلکه دستشوبذاره روی شونه هام….

    1. سلام .نه دیگه باید یه کار یدی سخت و کش‌کش دار باشه تا احضارش کنه! تا شونه‌ات خاکی و دلت تاریک نشده باشه نمیاد! برای تو بیل زدن تجویز میشه فرزند!

  2. چند ساله زمینشو بیل می زنم… و شونه هام زیر آفتاب و مهتاب آسمونش ایستادن تا قدم بذاره ….💚💚💚 شاید امشب…

    1. تو قدرتمند و مطمئن و شادی مژگان! ما بیچاره‌ها از این توهما میزنیم 🙂

  3. …….. جانی و توانی و هر آنچه خوب که نمی دانم و می دانی به پیکر خود زن بنی آدم ده، که دیگر راهی برای به درد آوردن هیچ عضوی در هیچ روزگاری نماند….
    نگو نمی توانم که می توانی……

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا