در چه سبکی باید ساخت؟ معماری شادمانی ۲

فصل دوم کتاب با این سوال ساده شروع می‌شود: در چه سبکی باید ساخت؟


یک ساختمان زبیا چیست؟


در جهان مدرن این سوال احتمالا غریب و بی پاسخ می‌ماند. مسئله ای که زمانی هدف اصلی معماران دانسته می‌شد اکنون بی سر و صدا از مباحث جدی حرفه ای خارج شده و به حوضه ی قواعد بی حساب کتاب و سلیقه ای عقب نشسته است.
در طول بیش از هزار سال ناپیوسته در تاریخ غرب، ساختمان زیبا به معنای ساختمان کلاسیک بود.
ستون های تزئین یافته، نسبت های تکرارشونده و نمای قرینه.
سبک کلاسیک از یونان آمد؛ رومی ها آن را تقلید کرده و گسترش دادند و به تدریج به سمت شمال و غرب سرایت کرد.
تکرار یک هنجار بود و اهمیت قانون از اصالت فراتر می‌رفت.
خانه های ساده تر و ارزان تر هم در زمینه ی مناسب ترین روش ساخت توافق داشتند. البته در اینجا قانون مورد توافق محدودیت ها بود. محدودیت های اقلیمی در نبود فناوری کافی، فهرست سخت گیرانه ای از گزینه ها را ارائه می‌کرد و معماران مجبور بودند بومی و اقلیمی بسازند. هویت های محلی قوی را در بنا های ارزان قیمت و مردمی آن دوره می‌شود دید.

محدودیت حمل و نقل و بی‌خبری از سایر گزینه‌ها به دلیل محدودیت ارتباطات تنوع گزینه‌ها را محدود می‌کرد.
در قرن هجده و نوزده این محدودیت برای اشراف و خاندان سلطنتی رو به کاهش گذاشت.

تزلزل اعتبار معماری کلاسیک و افزایش گزینه‌ها

در اواسط قرن هجدهم معماری به اسم والپول نقبی به قرون وسطی زده خانه‌ای به سبک کلیساهای گوتیک بسازد. او توجه مخاطبان زیادی را جلب کرد و برای تماشای خانه متفاوتش حتی بلیط فروخته می‌شد!
این حرکت پیش‌فرض‌هایی را که توافق کلی سبک کلاسیک بر آن استوار بود لرزاند.
اما عموم مردم کماکان به واسطه‌‌ی محدودیت‌های اقلیمی و اقتصادی با مصالح بوم‌آورد و روش‌های آزموده شده، هویت اقلیمی مناطق را حفظ می‌کردند.
به تدریج با کشف سوخت‌های فسیلی حمل و نقل و چاپ گسترده شد. در  اوایل قرن نوزدهم هر کس به فکر ساختن خانه می‌افتاد با صفی بی‌سابقه از گزینه‌ها مواجه می‌شد.
علاوه بر عوامل قبلی گسترش حق مالکیت فردی نیز به افزایش این التقاط‌گرایی کمک کرد.


ظهور آشفتگی سبکی


در قرن بیستم پیمانکارانی با گرایش به تنوع و تلون جای اشراف را گرفتند. اشراف و خاندان سلطنتی که وسواس شدیدی روی حفظ اصول کلاسیک در بناها داشتند.
نامحدود شدن انتخاب‌ها کم‌کم مشکل تازه‌ای پدیدار کرد: آشفتگی تمام عیار.
مشهورترین نوع این التقاط در آن دوران را می‌توان در خانه‌ی یک اشراف‌زاده در ایرلند دید. (قصر وارد. Ward Castle )
زن خانه طرفدار گوتیک و مرد طرفدار کلاسیک بود. معمار صلح‌دهنده نمای جلو و پشت خانه را بین این دو سبک تقسیم کرد.
از این جا جستجویی پر تب و تاب برای بازیابی معماری جهت توافق بصری شروع شد.
راه حل مهندسان برای حل این آشفتگی ساده بود: پاک‌کردن صورت مسأله! مهندسان به تعبیر کتاب ممنوعیت گفتگو درباره‌ی زیبایی را بر معماری تحمیل کردند. آن‌ها با تاکید بر اهمیت ایستایی و کارآیی، مساله‌ی زیبایی را که که در آن دوران و به دلیل آشفتگی سبکی فاقد قاعده به نظر می‌رسید از دور اهمیت خارج کردند و آن را مساله‌ای غیرضروری تلقی نمودند.

حالا به این سوال میرسیم که خانه‌ای که معمارش هر نوع علاقه به زیبایی را انکار می‌کند تا منحصرا بر کارکرد مکانیکی‌اش تاکید کند چه شکلی خواهد داشت؟

اگر باور داشته باشیم که خالق اثر آن را با حوصله ساخته‌است در این صورت این خانه می‌تواند شبیه ویلا ساوا باشد.

 

ویلای ساوا نماد کارکرد و پرهیز از تزئین


در اوایل قرن بیستم انزجار از تزئینات پرهزینه و نمادین تاریخی به اوج خود رسید. در این میان دیدگاه‌های قاطع و شعارهای جسورانه لوکوربوزیه نردبان شهرت او را ساخته‌بود.
در بهار ۱۹۸۲ پی‌یر و امیلی ساوا به معمار ۴۱ ساله‌ی سوئیسی مراجعه و خانه ییلاقی خود در میان افلاکیان را سفارش دادند.
لوکوربوزیه که تا آن سن ۱۵ خانه شخصی ساخته‌بود شهرت زیادی داشت. او در کتاب معماری نوینش آشکارا به معماران تاخته و آن‌ها را در مقابل مهندسان قرار داده‌بود:
مهندسان، سالم، قوی، فعال، مفید، متعادل و از کار خود خشنودند. در حالی‌که معماران، ناامید، بیکار، خودستا و بهانه‌گیر هستند.
پیشنهاد و بلکه امر او مشخصا این بود: خانه‌های آینده بی‌تجمل، تمیز منظم و صرفه‌جو باشند!
او حتی به مقصد سنتی آموزش معماران جوان یعنی رم هم رحم نکرد و آن را شهر وحشت و سرطان معماری فرانسوی لقب داد.
لوکوربوزیه بزرگداشت عملکرد را در مشاهده‌ی هواپیما و قیاس آن با خانه دید. او معتقد بود همانطور که شرایط اضطراری پرواز هواپیما را از شر مجسمه‌ای روی بدنه‌اش خلاص می‌کند چنین شری برای خانه نیز ناروا است.


با این اوصاف کارکرد خانه چیست؟

لو به فهرست ساده‌ای از نیازها رسید و با قطعیتی آشکار هر نیاز دیگری را یک تله رمانتیک خواند!
این نیازها شامل:

  • سرپناه در مقابل گرما و سرما و باران و دزد و فضول
  • دریافت‌کننده‌ی نور آفتاب
  • تعدادی اتاقک مناسب آشپزی، کار و زندگی شخصی


توصیف این ویلا در صفحه ۵۸ کتاب خوندنی است:
پشت دیواری بر قله‌ی یک تپه در پوآسی مسیری شن‌ریزی شده از میان درختان انبوه دور می‌زند و به محوطه‌ی بی‌درختی می‌رسد که وسط آن جعبه‌ای باریک سفید و مستطیل‌شکل با پنجره‌های نواری در هر طرف قرار دارد و روی زمین با ستون‌های باریک ناموجهی نگه‌داشته شده است…خانه شبیه یک دستگاه دقیق به نظر می‌رسد که با ظرافت ساخته شده. یک شیئ صنعتی با هدفی نامشخص با سطوح بی‌عیب سفید که در روزی آفتابی نور خورشید را با شدت درخشندگی کلبه‌ی ماهیگیران در جزایر دریای اژه بازتاب می‌دهد.
خانه انگار مهمانی موقتی است و هر آن ممکن است تجهیزات پشت بام سیگنالی دریافت کنند که باعث روشن‌شدن موتورهایی پنهان و شناورشدن آهسته‌ی آن بر فراز درختان اطراف می‌شود…
مدرنیسم تحت تاثیر نظامی که مهندسین به آن رسیده‌بودند مدعی بود که پاسخی قطعی برای مسئله زیبایی در معماری دارد:
هدف یک خانه نه زیبا بودن بلکه کارآی خوب بود.
اما کتاب معتقد است که گرچه ممکن است در نگاه اول کارآیی را فراهم‌ساختن شایسته‌ی پناهگاه فیزیکی بدانیم درنهایت برای سازه‌ای که تنها ما را گرم و خشک نگه دارد ارزشی قائل نیستیم.
جان راسکین انتظار بیشتری دارد. او معتقد است که ما در ساختمان‌ها دنبال دو چیزیم:
۱ اینکه سرپناهمان باشند
۲ با ما سخن بگویند.

آیا ویلا ساوا واقعا دنبال زیبایی نبود؟


کتاب معتقد است مدرنیستها و حتی لوکوربوزیه هم علیرغم ادعایشان به کارکرد دوم یعنی بیان ساختمان و به عبارتی زیبایی آن نیز نظر داشتند. آنها هم می‌خواستند ساختمان سخن گوید. اما نه از طبقه ممتاز و اشرافی یا قرون وسطی و رم باستان بلکه از آینده. از فناوری و دموکراسی از علم و صنعت و سرعت. 
مسئله این نبود که اصلا بینش اهمیت تحریک احساسات را از دست داده باشند دعوای آنها در عوض با نوع احساساتی بود که سبک‌های پیشین معماری ایجاد کرده‌بودند و اینجا حرف عجیب زده می‌شود:


ویلای ساوا بیشتر از کارکرد برای زیبایی ارزش قائل بود.


ویلای ساوا ممکن بود شبیه دستگاهی با کارآیی مشخص به نظر رسد اما در واقعیت سازه‌ی تزئینی پرخرجی با انگیزه‌ی هنری بود. دیوارهای خالی ساخته‌ی دست صنعتگرانی بود که از ملات گران وارداتی از سوئیس استفاده می‌کردند، آنها به اندازه‌ی قطعات دانتل لطیف و به اندازه‌ی شبستان مرصع یک کلیسای کاتولیک مختص برانگیختن احساسات بودند.
با استانداردهای خود مدرنیسم سقف ویلا به همان اندازه یا حتی بدتر غیرصادق بود. به رغم اعتراض‌های اولیه از جانب خانواده‌ی ساوا لوکوربوزیه احتمالا تنها به دلایل فنی و اقتصادی اصرار داشت که بامی مسطح نسبت به بام شیب‌دار مرجح است.

این بام مسطح را نه نشانه سادگی و حذف تزئین که می‌توان به نوعی دهن‌کجی به طبیعت و اقلیم حومه پاریس دانست.
بامی که با اطمینان به تکنولوژی روز شیب تاریخی بامها را نشانه کهنه‌گرایی و وابستگی به تاریخ می‌دید.

نتیجه چه شد؟

تنها بعد از یک هفته اقامت در آنجا سقف بالای اتاق راجر نشت کرد. نشتی آب به قدری بود که پسرک مبتلا به ذات‌الریه شد!
مادام ساوا در سپتامبر ۱۹۳۶ شش سال پس از تکمیل رسمی ساوا در نامه‌ای نم‌دار از باران اینطور نوشت: در اتاق نشیمن باران می‌آید بر پلکان ریلی باران می‌آید و دیوار گاراژ کاملا خیس‌خورده‌است. اما باز هم هست. در حمام من هم باران می‌آید که در هوای طوفانی سیل می‌شود!
لوکوربوزیه قول داد که مشکل حل شود. وی افزود: شما باید کتابی در اتاق نشیمن طبقه پایین بگذارید و از همه‌ی بازدیدکنندگان بخواهید نام و نشانی خود را در آن ثبت کنند. خواهید دید چه تعداد امضای زیبا جمع می‌کنید.
اما این دعوت به ابراز احساسات در نهایت برای خانواده مبتلا به روماتیسم ساوا فایده‌ای نداشت.
مادام ساوا در پاییز ۱۹۳۷ به لوکوربوزیه نوشت: بعد از درخواست‌های بسیار از جانب من شما در نهایت پذیرفته‌اید که خانه‌ای که در ۱۹۲۹ ساخته‌آید قابل سکونت نیست.
در نهایت جنگ جهانی دوم لوکوربوزیه را از اجبار به به پاسخگویی در دادگاه رهانید.


چرا مدرنیستها پشت علم پناه می‌گرفتند؟


زیبایی معیارهای جهانی‌اش را از دست داده بود. مدرنیست‌ها برای فرار از نقد الگوهای زیبایی جذابیت‌های یک زبان علمی را انتخاب کردند. علم در آن دوران به لطف پنی‌سلین و تلفن و هواپیما جایگزین ارزش‌های معنوی و تاریخی و مذهبی شده بود و زور زیادی داشت.
اما آیا علم چنان قاطعیتی داشت که اشکال و فرم‌ها را به صورت جزمی تعیین کند؟ شاید برای یک پل داشت اما یک صندلی و یک خانه هم نیاز به چنان تعیین تکلیفی داشتند؟
جواب کتاب این است: قوانین مهندسی حتی در ماموریت‌های پیچیده‌تر به ندرت سبک خاصی را دیکته می‌کنند.
چاره‌ای نبود به نظر می‌رسید ساختمان‌های به هر حال سبکی می‌داشتند و حرفی می‌زدند.
زیبایی معماری؛ جاذبه‌ی بصری یا روش زندگی؟
هر شیئ طراحی‌شده‌ای احساسی از نگرش‌های اخلاقی و روان‌شناسانه‌ی مورد حمایتش ساطع می‌کند.
آن‌ها به ما از حال و هوایی می‌گویند که می‌خواهند در ساکنانشان برقرار و تقویت کنند. در حالی‌که ما را گرم نگه می‌دارند و به ما با روش‌های مکانیکی کمک می‌کنند، هم‌زمان از ما دعوت می‌کنند که افرادی ویژه باشیم. آن‌ها از چشم‌اندازی از خوشبختی سخن می‌گویند.
اصلا ساده نیست که در این دوران بی‌معیار در مورد زیبایی ساختمان خود تصمیم قاطع بگیریم اما شدنی‌تر آن است که درباره‌ی ارزش‌های خود حرف بزنیم و از ساختمان انتظار برآوردنش را داشته‌باشیم.

سوال مدرن ترم یک نجمه


این جای کتاب مرا برد به ترم اول معماری که همه زندگی‌ام شده‌بود این سوال: هر سوال معماری یک جواب دارد؟
در واقع دوست داشتم داشته باشد و احتمالا لوکوربوزیه درونم بود که این جواب را می‌پسندید!
گیج و وحشت‌زده بودم از حضور در میان آن همه هم‌کلاسی که نشسته بودند پشت میز و برای یک سوال هر کدام جوابی داشتند! چطور ممکن است؟ اگر سوال دقیق باشد حتما یک جواب برتر برای آن وجود دارد!
اما اینطور نبود. ما بیست نفر جوجه معمارانی بودیم که با جواب منحصر بفرد خود داشتیم خودمان و ارزش‌هایمان را در پاسخ به سوال ساده‌ی سکونت تعین می‌دادیم.
بالاخره یک فیلسوف جوابم را داد: جامعه انسانی جواب متکثر یک سوال است؛ انسان
رسیدیم به فصل سوم کتاب خانه‌های گویا که یکشنبه بعدی درباره‌اش خواهم نوشت.

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا