کتاب تنها دویدن؛‌ داستانی در ستایش بی‌نیازی و شوق

کتاب تنها دویدن شرح بخشی از تجربه‌های یک معمار به اسم نادر خلیلی است و با این جمله‌ آغاز می‌شود:

در نیمه‌راه زندگی از رقابت‌ها دست شستم و با گامهایی آرام با رویاهایم به راه افتادم.

بخشی از کتاب با صدای نجمه عزیزی

او که سالها در آمریکا زندگی و تحصیل کرده سال ۵۳ زندگی امن و مرفه خود به عنوان یک آرشیتکت مدرن در آمریکا را رها کرده و به ایران بازمی‌گردد تا رویای گم‌شده‌اش را در خاک وطن جستجو کند یا به تعبیر خودش با رویایش به راه‌ بیافتد.

گِلتافتن

ماجرای تلاش او برای آزمودن و تحقق ایده‌ی گلتافتن بسیار خواندنی و جذاب است و نمی‌خواهم هیجان و لذت کلمه به کلمه‌اش را با تعریف داستان منقض کنم. در عوض می‌خواهم به نکته‌ی محوری و اساسی کتاب که در نام آن آمده اشاره کنم:

تنها دویدن، خوداتکایی و پرهیز از رقابت.

نه دستگاه عریض و طویل سلطنت نه انقلابیون پرمدعا و استکبارستیز، ایده‌های جالب و کم‌هزینه‌ی او برای معماری گلین بومی را جدی نمی‌گیرند؛‌ اما او چه می‌کند؟‌

البته که مجاهد نستوه نیست و مثل هر آدم طبیعی بارها غمگین خشمگین و مایوس می‌شود. اما از آنجا که عمیقا دچار است و شیدا در جاده می‌ماند!

او قادر نیست رویایش یعنی آنچه دیده‌ و تصور کرده را نادیده بگیرد. این است که وانمی‌ماند و با همه‌ی جسم و روح و حواسش تا لحظه‌ی آخر نیروهای درونی و پتانسیل‌های بومی را می‌کاود.

 

تنها دویدن در کوران انقلاب

این کتاب اگرچه از منظر معماری و هنر و سنت و صنعت و بوم‌شناسی توسعه بسیار جذاب و خواندنی است؛ اما برای من دریچه‌ی نگاه او به تحولات سال ۵۷ هم خیلی جالب بود و کمک کرد ناشنیده‌ها و نادانسته‌هایی از انقلاب ۵۷ بر من روشن شود.

در صفحه‌ی ۱۹۲ کتاب می‌خوانیم:


یک روز صبح زود موتور سیکلتم را بیرون می‌آورم روشنش می‌کنم و بدون آن‌که روغنش را بامتحان کنم یا بگذارم کمی گرم شود به مجرد روشن‌شدن آن حرکت می‌کنم. روحیه‌ی پر از آرامش  تعمق معمولی من کاملا عوض شده‌است.

من نیز مانند میلیون‌ها نفر دیگر در تار وپود یک روحیه‌ی انقلابی گرفتار شده‌ام. روحیه‌ای که اکنون در هر ثانیه‌‌ آماده‌ است که عکس‌العمل نشان دهد و بی‌جهت از جا بجهد و نا‌آرام باشد. روحیه‌ای که دائما در حال آماده‌باش است و واکنش‌های سریع نشان می‌دهد.

روح انقلاب با خودش ارمغان‌های تازه‌ای به همراه‌آورده‌است: تحرک زیاد، علاقه به فداکاری، سکته‌ی قلبی،‌ ناامنی‌، از دست‌دادن تعادل فکری و تغییرات شیمیایی در بدن همه‌ی مردها و زن‌ها و بچه‌ها.

بوم‌گرا اما خلاق

شیوه‌ی نگارش کتاب جذاب است. او به شرح اتفاقات بسنده نمی‌کند و افکار و احساسات درونی خود را لحظه به لحظه شرح می‌دهد. به شکلی که در پایان خواندن تصاویر زیادی در ذهن ما نقش بسته‌است.

نادر خلیلی از ورای کلمات این کتاب شخصیتی جستجوگر، صبور، مشاهده‌گر و فروتن است که داشته‌های بومی را ارج می‌نهد اما آنها را مقدس و قطعی و بی‌نیاز از بهبود نمی‌بیند.

او در مقابل صنعت‌گر پرتجربه و خبره خاضع است. اما با وجود احترامی که به دانش عمیق بومی او می‌گذارد می‌کوشد در نگاه قطعی او به روشها و هراسش از موانع همیشگی رسوخ کند. نادر تلاش می‌کند استاد حسن را با ملایمت، ادب و اشتیاق به آزمودن روش‌های تازه در کاری قدیمی دعوت کند.

تنها دویدن و شوق خوانده‌شدن

امروز عصر بعد از چند ماه خواندن این کتاب را به پایان بردم در حالی‌که بیش از هر زمان دیگری در این سه سال قلبم از بی‌مهری اهالی خانه‌ی رسولیان نسبت به کتاب فصل تحصیلی ما گرفته‌بود.

کتابی که در این سه سال خیلی خیلی خوب خوانده‌شده و مخاطبین دور و نزدیک زیادی داسته‌است. اما مخاطبین لایه‌ی اولش به شکل عجیبی نادیده‌اش گرفته‌اند.

وقتی کتاب تنها دویدن را با شوق و اشک و احترام عمیق بستم با خودم مرور کردم که:

من نجمه‌ی اهل کتاب و خاطره‌نویسی و شیدای معماری و سفال و زیست‌بوم، چرا تا حالا این کتاب را نخوانده‌بودم؟

تقریبا همان ۱۷ سال پیش که این کتاب چاپ شد از آن آگاه شدم و تازه چند ماه پیش به دستش آوردم. آن هم زمانی که سارا می‌خواست سبد سفارش کتابش به حدی برسد که ارسالش رایگان شود!

تازه کلی هم مردد بودم که معماری شادمانی را بخرم یا این یکی را و در یک لحظه بر اسکروچ درون غلبه کرده و گفتم‌: همه‌شو بده!

بعد هم چند ماه طول کشید تا بالاخره گرمش شوم و تمامش کنم!

تاوان این همه تاخیر و اهمال و چشم‌انتظاری چیست؟

کتاب تنها دویدن با همه‌ی کلمات و لحظه‌های آشنایش هجده سال طول کشید تا به چشم و ادراک مخاطب مشتاق و آشنایی مثل من برسد. باید بپذیرم که در این سرزمین، سرنوشت متداول بسیاری از کتابها صبوری است و استغنا.

عاشقان می‌گویند: آری

بخش دیگری از کتاب با صدای خودم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا