چنان که گفته شد دلسوزی با احساس مسئولیت غنی میشود، احساس مسئولیت با احترام تعدیل میشود و
احترام هم با شناخت عمیق خصوصیات فردی است که آسانتر میشود.
دانشی که تحت تاثیر مستقیم عشق و علاقه باشد میتواند تا اعماق جان انسان نفوذ کند و به انسان قدرت تسلط بر علایق فردی و در واقع فراشد از خویش را بدهد.
به عنوان مثال ممکن است فردی را تندخو ببینیم اما با تامل بیشتر و درک عمیقتر از خصوصیات شخصی او متوجه میشویم که دلیل اصلی پرخاشگری او احساس تنهایی یا احساس گناه است.
متوجه میشویم که رفتارها اغلب ظهور خارجی یک حس پنهان عمیقند. این دریافت ریشهها میتواند ما را به جایی شبیه حس خودمان وصل کند و به این ترتیب به نوعی به آن شخص متصل میشویم.
تصمیم برای بودن در چهار فرمان عشق، دلسوزی احساس مسئولیت، احترام و دانایی میتواند ما را حقیقتا عاشق کند.
عاشقی کردن و عاشقشدن (که دو امر جداگانه است) میتواند ما را به راز انسان و راز زندگی رهنمون سازد.
تجربهی چنین دانشی از طریق عملکردن به عشق میسر است که از حدود فکر و کلام تجاوز کرده و در قالب تجربه پیوند قابل شناسایی است.
چهار قدم مذکور وابستگی و پیوستگی زیادی با هم دارند و از مشخصههایی هستند که تنها در انسان بالغ ظهور پیدا میکند؛ انسانی که توانسته نیروهای خود را به شکل موثری پرورش دهد.
انسان بالغ تصورات خودخواهانهاش نسبت به دانش و قدرت مطلق را از یادبرده و به فروتنی ناشی از قدرت باطنی دست پیدا میکند.