ماه: تیر 1401

چگونه یک معمار موفق شویم؟ یازده توصیه به دانشجویان معماری؛

چگونه یک معمار موفق شویم؟ این سوالی است که برای رسیدن به جواب آن باید از روزهای اول تحصیل طرح و برنامه داشته‌باشیم. یازده نکته که هر دانشجوی معمای باید بداند می‌تواند به دانشجویان معماری کمک کند تا این مسیر را راحت‌تر طی کنند. با دانستن این نکات دانشجوی معماری می‌تواند از زمان محدود تحصیل …

چگونه یک معمار موفق شویم؟ یازده توصیه به دانشجویان معماری؛ بیش‌تر بخوانید

چهارشنبه‌های آبی؛ میکرواکشنی برای کاهش گرمایش زمین

ایده‌ی چهارشنبه‌های آبی از ما دعوت می‌کند فقط یک روز هفته را برای نجات اقیانوس‌ها گیاه‌خوار باشیم.این ایده که توسط جمعی از بلاگرهای محیط زیست در فضای مجازی مطرح شده با پیشنهاد این قدم کوچک می‌کوشد این تغییر بنیادی را برای ما آسان کند. فراورده‌های دامی باری بر دوش زمین در قرن حاضر با افزایش …

چهارشنبه‌های آبی؛ میکرواکشنی برای کاهش گرمایش زمین بیش‌تر بخوانید

فروشگاه پسماند صفر

فروشگاه پسماند صفر جایی است که با ارائه محصولات فله‌ی متنوع و باکیفیت زندگی را برای پسماند صفرها آسان‌تر می‌کند. آیا زندگی پسماند صفرها دشوار است؟ پسماند صفر سبکی از زندگی است که در آن شهروند مسئولیت پسماند خود را به عهده می‌گیرد. او می‌کوشد تا دورریز نداشته باشد. این رویکرد به واسطه‌ی هنجارنبودن در …

فروشگاه پسماند صفر بیش‌تر بخوانید

چرا با چاقی کنار نمی‌آیم؟

چاقی با بچه‌هایم آمد و در این دو دهه هی اضافه و کم شد اما اصلش ماند. این روزها نمی‌دانم چرا عزم فتح مرا کرده‌است.از بچگی شوق کودکانه و تمام‌نشدنی و بی‌توجیهی به تماشای قیافه خودم در آینه داشته‌ام. اما این روزها نمی‌توانم فربهی روزافزون و بی‌منطق و ترسناکی که وبالم شده را نادیده بگیرم …

چرا با چاقی کنار نمی‌آیم؟ بیش‌تر بخوانید

سفر شمال قسمت هفتم

ایستاده‌ام و کمی حس لرز دارم. با خودم می‌گویم: نه…امروز فقط تماشا.اما کم‌کم وارد آب می‌شوم. دو سه قدم که جلو می‌روم آب گرم می‌شود و دیگر هیچ عزم بیرون آمدن ندارم. خود را می‌سپارم به نوسان محتاطانه با امواج و سفر ناگهان کامل می‌شود.نه شنا بلد نبودن نه حجاب نه تب ملایم هیچ کدام …

سفر شمال قسمت هفتم بیش‌تر بخوانید

سفر شمال قسمت ششم

صبح با حس عزیزی از خواب بیدار می‌شوم. شبِ درکاپی ما را عزیز داشته‌ با واق‌واق‌ها و جیرجیرهایش و با نسیم شور و مرطوب و خنکش.دوست مازنی‌ام برایم نوشته که درکا یعنی رود و پی هم که یعنی همراه و کنار. یکباره از یک اسم خارجی‌طور و عجیب تبدیل می‌شود به یک تعبیر شاعرانه و …

سفر شمال قسمت ششم بیش‌تر بخوانید

سفر به شمال قسمت پنجم

با خنده و گریه و کولی‌بازی خودم را می‌اندازم داخل ماشین و حسابی مظلوم‌بازی درمی‌آورم. تحویلم می‌گیرند. گویا پیداکردن هم مثل پیداشدن شیرین است.صدرا را دم ویلا پیاده می‌کنیم. قابلمه و بطری آب خنک برمی‌داریم و می‌افتیم دنبال ناهار. طبق اطلاعات اولیه رستوران به دردبخوری آن حوالی نیست و باید به چیزی در حد “تهیه …

سفر به شمال قسمت پنجم بیش‌تر بخوانید

سفر شمال قسمت چهارم

حوالی ده صبح به همراه خانم خوش‌صدای اپ‌ نشان وارد روستای درکاپی می‌شویم.جاده‌ی جنگلی و خلوت دنیا را می‌برد روی دور کند.می‌رسیم به خانه‌ی حسام.با ویلای تمیز و مرتب و هندوانه‌ی خیلی خنک توی یخچال بالاخره آرام می‌گیریم.همسرم پوسته‌ی استرس مسیر را از تن واکرده و به شکل شگفت‌انگیزی تبدیل به آدم دیگری می‌شود؛ آدمی …

سفر شمال قسمت چهارم بیش‌تر بخوانید

سفر شمال قسمت سوم

بچه که بودیم هم معمولا در دعوای جاده چالوس یا هراز شکست می‌خوردیم و باباها پیروز می‌شدند. با این حال صبح زود تهران خواب‌آلود و بعد جاده‌ی هراز مهربانند.همسرم تا حدودی بر استرس گیرکردن در ترافیک تهران غلبه کرده اما هنوز بر همان اینرسی است و مدام باید یادش بیاندازیم که در مقصد ساعت نمی‌زنیم.چند …

سفر شمال قسمت سوم بیش‌تر بخوانید

سفر شمال قسمت دوم

طی کردن جاده یزد تهران در تیرماه و حوالی ظهر کار جانکاهی است و به شدت جسم و اعصاب را خسته می‌کند و آماده‌ی تنش. در دلم اما شور پنهانی یواش و نامرئی فرمان آرام‌باش داده و عزم دارم آرام بمانم دنیا به هر مدار که چرخید.دم ظهر می‌رسیم به خانه‌ی برادرم. علیرضا برادرزاده‌ی نه‌ساله‌ام …

سفر شمال قسمت دوم بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا