فضیلت‌های بنا | معماری شادمانی ۵

 

عنوان فصل پنجم کتاب معماری شادمانی فضیلت‌های بنا است. چگونه دریابیم زیبایی و درستی بناها دقیقا تابع چه شرایطی است و از آن‌ها در بناهای دیگر بهره جوییم؟

نویسنده معتقد است اگرچه ممکن است سر انتخاب شهرهایی مثل پاریس، رم و سانفرانسیسکو برای تفرج و تماشا و عدم انتخات فرانکفورت توافق عمومی‌ای وجود داشته‌باشد اما از این توافق نمی‌شود به سادگی به قانونی مشخص رسید.

کشف رازهای بنا

 

در گذشته معماران و نظریه‌پردازان معماری با اشتیاق مدعی بودند که می‌توان راز بناهای بزرگ را از درون‌شان کشف کرد. در واقع آن‌ها معماری را هم پذیرای تحلیل منطقی می‌دیدند مثل هر پدیده‌ی انسانی دیگری.

در دوره‌ی رنسانس آرزوی رمزگذاری پراکنده با انتشار چهار کتاب معماری از آندره‌پالادیو به اوج رسید که شاید موثرترین تلاش سازمان‌یافته‌ی غرب برای کشف راز بناهای موفق باشد.  

او به عدد و رقم‌های مشخصی در اندازه‌ها و نسبت‌ها تاکید می‌کرد که می‌تواند زیبایی بنا را تضمین کند. همچنین بر قطعیت حضور سرسرا در محور مرکزی و در تقارن کامل با هر دو سمت خانه.

با وجود اطمینان و قطعیتی که پالادیو در سخنان خود حس می‌کرد قوانینش به اندازه‌ی شهرت بناهایش دوام نیافتند.

بناهایی نظیر ویلای ایوانی در لندن کوشیدن که از قواعد پالادیو کامل تبعیت کنند اما تمجید و تحسین‌های بسیار کمتر و حتی تمسخر آشکار نصیبش شد.

اما به گفته‌ی کتاب ناموفق بودن این نظریه‌ها نباید ما را نسبت به خود ایده‌ی قوانین بدبین کند. واکنش منصفانه‌تر به شکست‌های مرتبط با اصول نوـپالادینی ظرافت بیش‌تر به جای سکوت‌های عصبی خواهد بود.

شاید لازم باشد به جای توقف گشتن دنبال قواعد به نسبی بودن و ناکامل‌بودن آن‌ها توجه داشته و به مشاهده بیش‌تر و قضاوت و قطعیت کمتر پناه ببریم.

شاید درست این باشد که به تبعیت از فلاسفه که بر فضایل افراد نام می‌گذارند ما نیز بر فضایل بناها اسم بگذاریم. معادل‌های معمارانه‌ای نظیر بخشندگی یا فروتنی صداقت یا بزرگواری.

مقایسه‌کردن معماری با اخلاق به ما در این نتیجه‌گیری کمک می‌کند که هرگونه احتمال این که منبع واحدی برای زیبایی در یک بنا وجود داشته‌باشد منتفی است. درست همان‌طور که یک ویژگی تنها نمی‌تواند تعالی یک شخص را اثبات کند. ارزش‌ها باید با هماهنگی و در ترکیبی خاص رشد یابند تا موثر باشند. یک بنا با نسبت‌های درست که از مصالح نامناسب تشکیل شده کمتر از فردی شجاع که فاقد صبر یا بصیرت است ضعیف نیست.

با فضایلی که بهتر تعریف‌ شده و با مبحث معماری بیشتر ممزوج گشته‌اند فرصت مناسب‌تری برای درک سازمان‌یافته و بازآفرینی محیط‌هایی می‌یابیم که شهودی دوست‌شان داریم.

در این بخش کتاب چند عنوان از این فضیلت‌ها معرفی می‌شود:

  • نظم
  • تعادل
  • وقار و آراستگی
  • انسجام
  • خودشناسی

نظم در معماری

نظم در اینجا به عنوان اولین فضیلت در معماری معرفی شده و به کارکردهای آن اشاره شده است.

ٰ

۱-نظم محافظ در مقابل طبیعت


کتاب نظم را در معماری ارزش می‌شمارد و آن را محصول اختصاصی هوش انسانی می‌داند. انسجام و تکراری که در طبیعت خلق نمی‌شود.
این خیابان منظم درسی می‌دهد به سود دست کشیدن از آزادی فردی به خاطر الگویی بالاتر و جمعی. درسی با این مضمون که ما می‌توانیم گاهی تکانه‌های اصلی خود را مهار کنیم و تمدن بسازیم.
به تعبیر لوکوربوزیه هندسه را نماینده پیروزی بر طبیعت می‌داند: این چیزها زیبا هستند به این دلیل که در میانه‌ی عدم انسجام آشکار طبیعت یل شهرهای انسانی محل ظهور هندسه هستند، اقلیمی که در آن ریاضیات کاربردی حکمروایی می‌کند.


۲-نظم محافظ در مقابل احساس پیچیدگی


نظم کمک می‌کند غافلگیر نشویم. این تجلی در ساختمان‌های منظم به ما حسی می‌دهد از رام‌کردن امور پیش‌بینی‌ناپذیر و به روشی سمبولیک تسلط یافتن بر آینده را به ما عطا می‌کند.
در قرن نوزدهم به واسطه تاکید بر نبوغ فردی از هم گسستن انسجام شهری آغاز شد.
خیالپردازی و تلاش برای متفاوت‌بودن برای یک پزشک یا خلبان خطرناک است اما معمار هم نبلید خود را نامحدود در تبعیت از اصول ببیند. ما در ساختمانهایمان به ثبات نیاز داریم به این خاطر که خودمان مکررا به سرگشتگی و جنون نزدیکیم.
معماری باید اعتماد به نفس و ملاطفت این را داشته باشد که اندکی قابل پیش‌بینی و خسته‌کننده باشد.


۳-نظم در معرض خطر کسل‌کنندگی و یکنواختی


عشق ما به نظم نامحدود نیست. در مقابل ساختمان‌های یکنواخت و بیش از حد ساده آزرده می‌شویم. همانطور که نوالیس اندرز میدهد در یک اثر هنری بی‌نظمی باید از پشت حجاب نظم سوسو بزند. زیبایی بین دو غایت نظم و پیچیدگی قرار دارد. همان‌طور که نمی‌توانیم جذابیت‌های امنیت را بددون پیش‌زمینه‌ی خطر درک کنیم تنها در ساختمانی که بی‌نظمی را به بازی می‌گیرد می‌توانیم درک کنیم که چقدر به توانایی‌های ساختمان خود بدهکاریم.

تعادل در معماری

 

پشت لذت حاصل از مجاورت نظم و پیچیدگی می‌توانیم فضیلت تکمیلی معماری تعادل را باز یابیم. هر گاه معماران با مهارت میان هر تعداد تضاد شاامل کهنه و نو طبیعی و مصنوعی تجملی و فروتنانه زنانه و مردانه حد وسط را انتخاب می‌کنند زیبایی حاصل می‌شود.

بتن تجسم سرعت، اقتصاد و در نوع تقویت‌شده‌اش قدرت خشن است. کاربرد هوشمندانه‌ی آن در کنار چوب که تداعی زندگی روستایی و رومانتیک هست می‌تواند زیبایی بیافریند.

کتاب به زیبایی ارتباط میان حس‌های درونیمان با این گرایش حرف می‌زند. به نظر می‌رسد نمی‌توانیم جلوی بسط نیمه‌هشیار تضاد درونمان به ساختمان‌ها را بگیریم و تضادهایی را که در نمونه‌هایی خاص می‌بینیم با جنبه‌هایی رقیب در شخصیت خودمان قرینه نکنیم. تنش میان منحنی‌ها و خطوط صاف در یک نما بازتاب‌هایی از کشش میان عقل و احساس درون‌مان را منعکس می‌کند.

پیوند موفق متضادها در یک ساختمان می‌تواند استعاره‌ای اسلامی روان یا خوشبختی باشد.

اگر برخی بناهای عمیقا متعادل ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند به این خاطر است که آن‌ها نمونه‌هایی از این هستند که چگونه می‌توانیم میان جنبه‌های مغایر شخصیت‌مان داوری کنیم، چگونه می‌توانیم مشتاق ساختن چیزی زیبا از تضادهای دردسرساز خود باشیم.

وقار و آراستگی در معماری

 

عد از نظم و تعادل فضیلت سومی که آلن دوباتن برای بناها برمی‌شمرد آراستگی و وقار است. صفت عجیبی که هنگام مواجه‌شدن با آن اشتیاق عجیبی برای درک معانی و مصداق‌های خود برمی‌انگیزد.

استحکام و قدرت

نویسنده برای توضیح این مفهوم از سفری فرضی در مسیر بین زوریخ و کوه‌های آلپ حرف می‌زند و پلی که ناگهان و بدون هماهنگی با مقامات بالا تصمیم می‌گیرد از این سوی دره به سمت دیگر آن برود!

پل گواهی بر این است که تا چه اندازه نوع خاصی از زیبایی وابسته به حس تحسین ما نسبت به استحکام است به اشیای ساخت دست بشر که می‌توانند نیروهای نابودگر حیات مثل گرما سرما جاذبه یا باد را تاب آورند. او ادامه می‌دهد که ما تحت تاثیر آن دسته از بناها قرار می‌گیریم که کمبودها و ناتوانی‌های ما را جبران می‌کنند.

تک تک مثال‌های نویسنده در توصیف این آیتم زیباست و در انتخاب آن برای نقل مشکل ایجاد می‌کند. یک فانوس دریایی شخصیت یک غول بردبار و مهربان را در مدت یک توفان کینه‌توز پیدا می‌کنند که همه‌ی تلاشش را برای پایین‌کشیدن آن‌ها می‌کند درست مانند هواپیمایی که از درون توفان رعد و برق عبور می‌کند.

 

تهور توام با فروتنی و بدون غوغا

در این قسمت نویسنده دو پل کلیفتون و میلارت را با هم مقایسه می‌کند که اگرچه هر دو وظیفه‌ی عبوردادن ما از رودخانه را به خوبی انجام می‌دهند اما پل میلارت دارای این فضیلت است که این کار را بدون زحمت نشان می‌دهد و چون حس می‌کنیم که اینطور نیست ما را متحیر می‌کند و تحسین‌مان را بیش‌تر برمی‌انگیزد.

پل کلیفتون از نظر او مانند مردی خپل و میانسال است که پاچه‌های شلوارش را بالا زده و با غوغا توجه دیگران را قبل از جست زدن میان دو نقطه جلب می‌کند، در حالی که پل سالگیناتوبل میلارت مشابه ورزشکاری انعطاف‌پذیر است که بدون جار و جنجال می‌جهد و قبل از ترک صحنه موقرانه به تماشاگرانش تعظیم می‌کند!

کتاب در ادامه ظرافت پنجره‌های سبک جورجی را باوقار و تاثیرگذار می‌خواند همچون وقار دگاس بالرین و سیالیت چرخش بدن اثیری‌اش بر محور تنها پنج انگشت پا.

در بخش پایانی این قسمت به فروتنی وزن بیش‌تری داده می‌شود. حضور عناصر تزیینی در جایی که انتظار نیست و چندان دیده نمی‌شود را به وجود وجود دلنشینی گشاده‌دستی و حتی نوعی عشق در وجود معمار نسبت می‌دهد. در ظریف‌ترین این خودنمایی‌ها می‌توانیم نشانه‌هایی از نیکی ثبت‌شده در ماده شکلی از سخاوت منجمد بیابیم. 

انسجام در معماری

 

 برای تشریح فضیلت انسجام در معماری می‌توان این عنوان‌ها را در نظر گرفت. در توضیحات کتاب این عنواین ب یشتر با مثالهای نقض تشریح شده است.

ارتباط اجزا

این جا نویسنده برای توصیف اصل انسجام از خانه‌ای در لندن یاد می‌کند که سال‌ها هر روز آن را می‌دیده و به زعم او هر بخش آن را گروه متفاوتی از معماران طراحی کرده‌بودند که هیچ‌کدام اجازه‌ی دسترسی به علم مربوط به کار پیشینیان خود نداشتند!

به این ترتیب عدم انسجام را در عدم نسبت و خویشاوندی اجزا توصیف می‌کند.

عدم سرگردانی در مواجهه با هدف

در مثال بعدی از برج شفردزبوش در حومه‌ی همپستد حرف می‌زد که اگرچه از بیست طبقه دارد اما هیبتی چاق و کوتاه دارد.

در طنز شیرین نویسنده خطاب به این برج این جملات دیده می‌شود:

من رنجیدخ‌خاطر از این عدم اطمینان می‌خواستم از آن تقاضا کنم یا خود را به درستی محجوب سازد یا این که بیشترین سود را از ارتفاع و حجمش ببرد اما در هر صورت از بی‌طرف نشستن میان تواضع و خودنمایی دست بردارد.

درخواست لوئیس سالیوان از معماران این درخواست دوباتن را جمع‌بندی می‌کند: اجازه دهند طراحی آسمان‌خراسان با یک اصل منسجم هدایت شود.

همنوایی با محیط

ناهم‌سازی در معماری محدود به طراحی‌های بناهای شخصی نیست. ممکن است همان‌قدر ناگوار در رابطه‌ی میان یک بنا و بافت جغرافیایی و تاریخی‌اش نیز واقع شود.

مثال این قسمت را درباره‌ی دهکده‌ای هلندی در ژاپن می‌خوانیم که به تعبیر او ناهم‌خوان با مکان است.

بنایی که بافت فرهنگی را نادیده بگیرد مثل بنایی است که در مناطق گرم نتواند پنجره‌اش را باز کند با برعکس.

تعلق اصیل و نه صرفا ظاهری به محیط

او این تعلق را در کلید پرزهای هتلی در توکیو می‌یابد.

آن‌ها نویدهایی از نوعی شادمانه مختص به آن محل بودند. احساسات من ناشی از اشتیاقی خام نسبت به مردم‌شناسی نقاط دوردست نبود بلکه از آرزوی کشف این نکته بود که شاید تفاوت‌های اصلی میان سرزمین‌ها بیانی شایسته در سطح معماری داشته باشد. دوست داشتم کلیدهای برق و با توسع تمامی ساختمان‌ها می‌توانستند به من علامت دهند که من آن‌جا بودم نه جای دیگر و اکنون زنده‌بودم نه در زمانی دیگر.

اما این اصالت در کلیت توکیو به ندرت دیده می‌شود.

توکیو گویی رویای مدرنیست را درباره‌ی مکانی که کسی هرگز به تنهایی از ساختمان‌ها نفهمد در کدام کشور سرگردان بوده به بهترین شکل محقق کرده‌است.

او ترجمه‌ی تحت‌اللفظی معماری از گذشته را مردود می‌شمارد و توجه به روح و معنای آن را پیشنهاد می‌کند.

بزرگداشتی واقعی به ندرت شبیه اصل خود است.

انتخاب معنا از گذشته

این امتیاز مخصوص معماران است که در مورد این که می‌خواهند کدام جنبه‌های روح محلی را برجسته کنند انتخاب‌گر باشند.

شاید بتوان بنایی که به حد کافی با بافت محیطی خود مرتبط باشد را بنایی تعریف کرد که به برهی از مطلوب‌ترین ارزش‌ها و عالی‌ترین آرزوهای زمان و مکان خود تجسم بخشد-بنایی که به منزله‌ی مخزن آرمانی کاربردی، خدمت می‌کند.

گزینش فضیلت‌ها از زبان معمار برزیلی اسکار نیمیر درباره بناهایش چنین توصیف و آرزو می‌شود:

  • آن‌ها باید برای سختی‌ها و امتیازات گذشته‌ی استعماری کشور خود ارزش قائل شوند بدون اینکه مغلوب تاثیر این گذشته شوند.
  • باید با فن‌آوری مدرن هم‌دل باشند با این وجود شوخ‌طبعی سالم و حس‌گرایی خود را هم حفظ کنند.
  • و بالاتر از همه‌ی این‌ها او متذکر شد که آن بناها باید به هم‌بستگی خود با سواحل سفید [برزیل] کوه‌های عظیمش و زنان زیبای سبزه اش اشاره کنند.

در انتهای این بخش از قسمت‌هایی از ژاپن صحبت می‌شود که با آثار سنتی ژاپن همدلی عمیق دارد. بناهایی که سادگی تواضع کارآمدی و آراستگی آن بناها را بدون اصرار به تقلید شکلی بازتاب میدهد.

خانه‌هایی که درونگرایی و طبیعت گرایی غیر تجملی و شرقی خانه ژاپنی را در خود دارد و همین‌طور گریز از زرق و برق و ادعای زوال‌ناپذیری.

ظهور این کیفیات در مصالح معماری از نوعی برجسته و باشکوه بود زیرا چوب و سنگ و اکنون بتن و چوب به آهستگی و باوقار پیر می‌شوند.

در نهایت این قسمت با اشاره به دهکده ویفهوزن در حومه هلند و آگاهی خوبش از تبار خود چنین پایان می‌یابد:

آن‌ها شبیه خلق دوباره‌ی خانه‌های کهن‌الگویی هلندی بودند که نه تسلیم نوستالوژی شده بودند و نه به فراموشی گردن نهاده‌بودند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا