قسمت اول این نوشته را اینجا ببینید.
عشق چه چیزی نیست
باید متوجه باشیم که وقتی از پیوند میانفردی حرف میزنیم منظور چه چیزی نیست!
آیا پیوندهای مبتنی بر وابستگی را میتوان عشق تکاملیافته دانست؟
به عنوان مثال همزیستی بیولوژیکی زن باردار و جنینش پیوند دو وجود است که در واقع یکی حساب میشوند و به هم محتاجند.
روابط مبتنی بر سادیسم و مازوخیسم هم نوع مرضی پیوند همزیستی است که به نوعی وابستگی به تسلط یا تحت سلطهبودن در خود دراد.
فرد سلطهگر یا تحت سلطه چنان به طرف مقابل وابسته است که به ابزاری در دست فرد یا چیز دیگری خارج از وجود خود تبدیل میشود.
این دو رویکرد که عکس هم هستند به لحاظ هیجانی فرق چندانی نداشته و دارای یک ویژگی مشترک هستند: پیوندی که به یکپارچگی نمیرسد.
اما در عشق بالغ نوعی پیوند همراه با یکپارچگی فردی حضور دارد.
عشق، آزادی است
عشق، جنب و جوش و مقاومتکردن است نه انفعال و تن به اسارتدادن. مشخصهای است فعال که کارش بیش از هر چیز نثارکردن است نه گرفتن.
انسان تاجرپیشه شاید بخشیدن را فریبخوردگی و متضررشدن ببیند. اما انسانی که شخصیت مولد و سازنده دارد آن را برترین جلوهی قدرت انسان میداند و معتقد است در حین بخشیدن داشتهها میتوان قدرت ثروت و توانایی خود را درک کرد.
در واقع شناخت نیروی عظیم حیات و قدرت درونی انسان که با نثارکردن داشتهها به بیشترین اندازهی خود میرسد همان عاملی است که سرجشمهی لذت و شادی فرد میشود.
نثارکردن محرومشدن نیست بلکه تجربهی زندهبودن خویش است.
شاخصههای عشقورزیدن
۱-دلسوزی و فداکاری.
عشق عبارت است از گرایش شدید و حقیقی به زندگی و پرورش آنچه مورد محبت و علاقهی فراوان ماست.
در قصهی حضرت یونس با سرپیچی او از هدایت مردم نینوا مواجه میشویم. او راضی نیست مردمی آنگونه نافرمان و سرکش توبه کنند و به سمت پروردگار برگردند. همین است که نهنگ به اذن پروردگار او را میبلعد.( تا آنجا نشسته و به کارهایش فکر کند!)
او خواستار اجرای عدالت است نه عفو و بخشش مردمان.
پروردگار به یونس نشان میدهد که رنجبردن و محنتکشیدن برای یک چیز و تلاش برای پرورش آن جوهرهی واقعی عشق است.
۲-احساس مسئولیت
دلسوزی و فداکاری به احساس مسئولیت میانجامد. چیزی که ممکن است انجام وظیفه به نظر آید اما یک امر ارادی و واکنش انسان به احتیاجات انسان دیگر است.
احساس مسئولیت یعنی توانایی و آمادگی پاسخدادن؛ یعنی مشکل دیگری را مشکل خود دانستن.
۳-احترام.
در صورت فقدان جزئ سوم عشق یعنی احترام گذاردن، احساس دلسوزی و مسئولیت میتواند به سادگی به سلطهجویی و میل به تملک دیگری تنزل کند.
منظور از احترام البته ترس و هراس از دیگری نیست بلکه درک خصوصیات شخصی طرف مقابل است و آگاهی از فردیت منحصر به شخص او.
احترام یعنی فرد باید همانگونه که هست رشد کند و شکوفا شود.
اگر کسی را حقیقتا دوست داشتهباشیم با او همانطور که هست احساس یگانگی و وحدت میکنیم نه آنطور که دوست داریم باشد. بنابراین احترام در صورتی ممکن است که طرف مقابل دارای استقلال و آزادی باشد.
چهارمین شاخص عشقورزیدن یعنی دانایی را در قسمت بعدی نوشته مرور میکنیم.