مهربانی با آب و گیاه از طریق پسآب خاکستری

رفته‌بودم دیدن یک‌دختر خوبروی نیک‌سیرت که  سیستم چرخش آب خانه‌ی پدریش را ببینم.
خانه‌ی یک پولدار قدیمی تازه به دوران نرسیده که سالها پیش به تدبیر صاحب اصیلش مهربان با آب و گیاه ساماندهی شده بود؛

خانه وسیع و بزرگ بود و آراسته اما عاری از تجمل و زرق و برق.
آشپزخانه با کابینتهای چوبی قدیمیش پر از عطر اصالت بود.  حضور هزاران بار قیمه و قرمه و کتلت و دورهم نشستن و با شادی یا ناشادی غذاخوردن را در آن حس می‌کردی.
ناصرآقا با آن همه ثروت بیست سال پیش آب را در این خانه پاس داشته‌بود.
زمانی که هنوز نه کسی از فرونشست زمین حرف می‌زد و نه فریاد العطش ایران بلند شده بود.
زمانی که نگاه محیط‌زیستی از امروز هم مهجورتر بود و تعداد آدمهایی که به حیف و میل منابع طبیعی، ابلهانه افتخار می‌کردند بیش از امروز بود.

او پساب دستگاه آب‌شیرین‌کن را هدایت کرده‌بود به باغچه.
انجیر و پرتقال و لیمو دعاگویش بودند.
کابینت زیر سینک با ظرافت دریل شده‌بود. شلنگ باریکی از آن عبور کرده بود و با طی فاصله‌ی سی چهل متری رسیده‌بود لب باغچه.


با حوصله و فروتنانه روش کار را برایم توضیح داد.
دختر خوبروی نیک‌سیرت هم وقت رفتن یک ظرف از انجیر خنک و شسته باغچه دستم داد و…سعادت تمام رخ آشکار شد!

پی‌نوشت: برای عمارت فروغ مخزن آب خاکستری ساخته‌ایم و می‌خواستم بدانم آیا پساب تصفیه را به آن هدایت کنم یا نه.
طراوت آن انجیرها و لیموها جوابم را داد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا