عمو زنجیرباف چاوشی را امروز بارها گوش دادم و از فرط زیبایی و هماهنگی شعر و آهنگ و حقیقت به گریه افتادم. نفسم تنگ شد از حجم زیباییاش. از این که در لحظه با کسی سهیمش نشدم و با همنفسی دورش نگشتم.
فهمم از شعر را مینویسم و امید دارم دیگرانی به تجربهی درک و شنیدن و لذت از این ترکیب بدیع ترغیب شوند از آنجا که دو بلبل بر گلی خوشتر سرآیند.
متن ترانه عمو زنجیرباف
دیوونه کیه عاقل کیه جونور کامل کیه
واسطه نیار به عزتت خمارم
حوصله ی هیچ کسی رو ندارم
کفر نمیگم سوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چیکارم
میچرخم و میچرخونم سیارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم بستمش
راه دیدم نرفته بود رفتمش
جواب زنده بودنم مرگ نبود
مردن من مردن یک برگ نبود
اون همه افسانه و افسون ولش؟
این دل پر خون ولش؟
دلهره ی گم کردن گدار مارون ولش؟
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟
خیابونا سوت زدنا شپ شپ بارون ولش؟
دیوونه کیه عاقل کیه؟
جونور کامل کیه دیوونه؟
کیه عاقل کیه جونور کامل کیه؟
آوردی حیرونم کنی که چی بشه نه والله؟
مات و پریشونم کنی که چی بشه نه بالله؟
پریشونت نبودم؟
من حیرونت نبودم؟
تازه داشتم میفهمیدم
که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش
حریف صد تا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه
انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه
عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم
چشم من و انجیرتو بنازم
عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم…
ویدیوی دکلمه و ترانه عمو زنجیرباف با صدای پناهی و چاوشی
دکلمه ترانه عمو زنجیرباف با صدای حسین پناهی + اجرای محسن چاوشی
نگاهی به مفهوم ترانه عمو زنجیرباف
شعر با سوالهای بنیادی شروع میشود و میکوشد با انکار استفهامی بر مفهوم نسبیت تاکید کند:
دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟
یک تریلی محال
بعد به جواب هنوز نداده شاکی میشود و اذعان میدارد که اوضاع حوصله بدتر از آن است که واسطهها بتوانند کاری کنند. جواب ناب از خود خود یار میطلبد:
واسطه نیار به عزتت خمارم !!
حوصله ی هیچ کسی رو ندارم.
سوال دارد و حجم عظیمی از ناممکن کلافهاش کردهاند. این دفاعی است که در مقابل اتهام احتمالی کفر از خود میکند:
کفر نمیگم سوال دارم یک تریلی محال دارم.
دفاع را با شرح اهمیت خودش و جایگاهش ادامه میدهد:
تازه داره حالیم میشه چیکارم !!
میچرخم و میچرخونم سیارهام
تازه نقش خود را به عنوان حرف حساب پروردگار و گل سرسبد او یا به عبارتی اشرف مخلوقات کشف کردهاست.
دلی یافته برای سپردن و راهی برای رفتن:
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم بستمش !!
راه دیدم نرفته بود رفتمش
جواب زندهبودنم مرگ نبود
اینجا گلهگذاری سوزناکی سر میکند. چرا زمانی که دلبستن و پاگذاشتن به ناشناختهها را کشف کردم و دچار افسون پری زیبای زندگی شدم در مرگ را بر من گشادی؟
آیا قدر حیات پرراز و رمز من به اندازه سایر شئونات طبیعت مثلا برگ بود که این چنین از شاخسار زندگی سقوط کردم؟ :
جواب زنده بودنم مرگ نبود جون شما بود؟
مردن من مردن یک برگ نبود !! تو رو به خدا بود؟
آیا آن همه زیبایی دیگر از کف رفتهاست؟ آیا آن همه رنج، اضطراب، تماشا، لذت بیهوده بود؟ :
اون همه افسانه و افسون ولش؟
این دل پر خون ولش؟
دلهره ی گم کردن گدار مارون ولش؟
تماشای پرنده ها بالای کارون ولش؟
خیابونا سوت زدنا شپ شپ بارون ولش؟
دیوونه کیه عاقل کیه
جونور کامل کیه
دیوونه کیه عاقل کیه جونور کامل کیه؟
هدف از زندگی چه بود؟ این که دچار و حیرانت شوم؟ آیا حیران و پریشانت نبودم؟ :
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟ نه والله
مات و پریشونم کنی که چی بشه؟ نه بالله
پریشونت نبودم؟ من حیرونت نبودم؟
تسلیم بوسه یار
در این مرحله شاعر ناگهان از غرور اشرف مخلوقاتبودنش پایین میآید و اقرار میکند که ریزترین ذرهی حیات هم میتواند از قویترین انسان قدرتمندتر باشد.
آگاهی میشکفد و درست در همین لحظه است که فرصت به پایان میرسد. افسوس و حسرت یا سیرابشدن از آخرین پاسخ زندگی؟
ندا میرسد که چشمهایت را ببند! ببند تا ذرات چشمهایت در تن گیاهان تبدیل به عناصر حیاتی شود…:
تازه داشتم میفهمیدم که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه
گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه
انجیر میخواد دنیا بیاد آهن و فسفرش کمه !
چشمای من آهن انجیر شدن
حلقهای از حلقهی زنجیر شدن.
آخرین مرحله پذیرش و ستایش است. سرسپردگی و تسلیم و تحسین در حضور پروردگار. پروردگاری که در زنجیرهی خلقت، در رقص بیپایان آفرینش آهن و فسفر انجیرها را از چشم شاعر و بقیهی جانوران تامین میکند.
ترانه عمو زنجیرباف چاوشی را این خواننده با هنر بیبدیلش در بیان حس و معنای کلمات و تعابیر اجرا کرده است. به گمان من ترکیب شعر مرحوم پناهی با صدای محسن چاوشی شگفتانگیز است.
اگر حسین پناهی بودم چه بسا در صحن ابدیت از شنیدن این پیوند زیبا به وجد میآمدم و دیوانهوار، لری میرقصیدم.
پینوشت:
در این نوشته هم دربارهی این ترانه و حسین پناهی مطلبی خواندنی نوشته شدهاست.
پادکست جذاب طنزپردازی نیز در اپیزود شصتم با عنوان «ایمان به نمیدانمها» به بررسی زندگی حسین پناهی پرداخته است.
یادش به خیر حسین پناهی …
توی بی بی یون گفت خوابم یا بیدارم؟
دختر بهش گفت چشما تو ببند…گفت اگه واکردم نبودی چه؟ گفت اونوقت بدون که بیداری… چشماشو بست و دختر رفت… و دل من شعله ور شد……
حالا تو آهنگو بذار…چراغا رو خاموش کن… چشماتو ببند تا خودم بیام ….
من اصلا بلدش نبودم اون روزا…یادم اومد که بی بی یون را تو میدیدی. بابام هم همیشه از حسین پناهی خوشش میومد. من ته ذهنم این بود که یه افه ساختگی خل و چلی داره برای خاص بودن توی کارش. اما حالا کم کم دارم میفهمم افه نبوده و یه دیوونه اصیل و حسابی بوده حسین خان. برم چشامو ببندم بلکه آهن انجیر بشن!
حسین پناهی عزیز یادت بخیر !
من با همین شعر کشفش کردم آزادجان
اولین بار ک با دقت اهنگ رو گوش کردم دوران نقاهت جراحی پام رو می گذروندم خیلی به دلم نشست .با خودم گفتم مرحوم پناهی عزیز با این شعر کل خلقت ادم وهدف از زندگی ودر نهایت مرگ رو با بیانی بدیع ورسا به تفسیر کشونده.
روحت شاد همیشه زنده