عمارت فروغ را چگونه طراحی کردم؟ قسمت اول اتاقی برای همه‌ی ما

طراحی خانه چالش‌های زیادی دارد بخصوص اگر برای خود آدم باشد. طراحی برای خود شاید عجیبترین تجربه ی یک معمار باشد. وضعیتی که در آن جواب و سوال یکی است. پرسشگر و پاسخگو توامند و درک و بیان در هم تنیده‌است.

به عنوان زنی که دومین خانه را برای خانواده‌ی خودش ساخته کاملا با این وضعیت جالب و دشوار آشنا هستم.

امروز می‌خواهم تجربیاتم در طراحی خانه برای خانواده خودم را به اشتراک بگذارم.

کمیت یا کیفیت؟

آدم بزرگهای شازده کوچولو در هنگام حرف‌زدن از یک خانه متهمند به حرف‌زدن از اطلاعات کمی. چند می‌ارزد چقدر وسعت دارد و…

از منظر یک معمار البته که کمیات هم مهمند؛ اما معمار رند آن است که در کمیات نماند و خود را متعهد به ساخت کیفیت های انتخاب‌شده کند. کیفیت هایی که انتخاب ساکنین است اما معمولا برایشان واضح و روشن نیست. معمار اگر معمار باشد از میان حرفهای پراکنده و سبک زندگی رایج کارفرما و دانشش از ذات انسان آنها را پیدا و آشکار می‌کند.

شروع تصمیم‌گیری

ابتدا لازم بود کل خانواده، بی‌خجالت، آدم بزرگ شویم و خیلی واضح و مشخص راجع به کمیات حرف بزنیم. لازم بود که تصمیم های ساده و مهم کمی درست گرفته‌شود. چند فضا لازم است داشته‌باشیم و با چه ابعادی؟

بعد منِ معمار با توجه به شناختی که از آنها و سبک زندگی مان داشتم نشستم سر سفره کیفیت. آن‌گاه با تصمیم‌های متعددی کشتی گرفتم که قرار بود کیفیت مطلوبی از زندگی را برای خانواده‌ام رقم بزند.

از نظر من روح بنا را از تاکیدها و نیروهایش می‌شود شناخت نه از داشته‌هایش. روح یک خانه را اولویت‌هایش می‌سازد. آن‌چه که عزیزش می‌دارد و آن‌چه که عزیزترش می‌دارد.

از کجا شروع کردم؟

از این سوال که چه چیزی و چه کسی برای ما مهم‌تر است؟ آن‌چه مهم‌تر است باید می‌شد سهم آن که مهمتر است.

طبیعت برای ما عزیزترین بود و باید به بهترین شکل سهم عزیزترینمان می‌شد؟

حالا این سوال مطرح بود که کدام یک از ما عزیزتریم؟ خانواده‌ی ما مادرسالار است یا پدرسالار؟ فرزندسالار یا شایسته‌سالار؟

جواب روشن این بود: هیچ‌کدام.

«همه‌ی ما» عزیزیم و خانه باید به واضح‌ترین شکل این حقیقت را قابل زندگی کند.

اتاقی برای همه‌ی ما

نشیمن شد مهم‌ترین تصمیم طراحی من.

نشیمن ما ادبی بود که از بی‌ادبی خانه‌ی پیشین آموختم.

در آن جا طبق عرف رایج خانه‌سازی یک پذیرایی نسبتا بزرگ داشتیم و یک دسته مبل راحتی در گوشه‌ی آن مستقر بود برای خودمان.

پنجره‌ها سهم مهمانان بود و ما انگار همیشه در جایی عاریه‌ای بودیم. پذیرایی مال خود خودمان نبود.

ناخود‌آگاه جمعی ما بدون گفتگو نشیمن خانواده را منتقل کرده‌بود به اتاق خواب اصلی. جایی که برای این کار ساخته نشده‌بود اما اندازه‌ی ما بود و به پنجره‌ها نزدیک.

همین شد الگوی من در طراحی نشیمن عمارت فروغ: اتاقی به قواره‌ی خودمان و برخوردار از طبیعت.

اطوار اتاق ما

دوست داشتم این جا از همه‌جا مهم‌تر باشد.

من قدرت ما و قدر خانواده را عمیقا و از دیرباز باور داشته‌ام. دوست داشتم طراحی خانه جوری که نفهمیم چطور با هم‌بودن را تبدیل کند به انتخاب و اشتیاقمان.

دوست داشتم این اتاق ورای تصمیم‌های شخصی تک‌تکمان با ساختار، کنش و ارزش‌هایش ما را به دام خود بیاندازد.

  • صلح سکون و حرکت. مبل راحتی را به رو در رو کننده‌ترین شکل ممکن چیدم دور هم. بعد دیوارها و درها و پنجره‌ها و دسترسی‌ها را به شکلی دورش چیدم که مخدوشش نکند. جوری چیدم که هم حرکت‌ّا روان باشد هم پنج مسیر حرکت و سه مسیر بصری به سکون ارتباط لطمه نزند. حرکت و سکون با هم آشتی کردند.
  • صلح صمیمیت و وسعت. طبیعی بود که فضا به تن ساکنینش لق نزند. پس چرا مردم و خود ما در خانه‌ي قبلی رفته‌بودیم سراغ پذیرایی بزرگ؟ چون وسعت و دلبازی فضا برایمان مهم است. چون ما روحیم و روح محدودیت را دوست ندارد. تصمیم گرفتم برای دلبازشدن چشمش را باز کنم به یک منظر بی‌سقف.
  • صلح ما و مهمان. اتاق ما آیا نشانه‌ی اولویت‌نداشتن مهمان بود؟ البته که نه. اتاق ما در زمان لازم تبدیل می‌شد به اتاق ما و مهمان. در انتهای اتاق ما دو در و یک پنجره باز می‌شوند به پذیرایی تا ما و مهمانها به هم بپیوندیم.
  • صلح نگاه و طبیعت. اتاق ما برای باور به عزتش به طبیعت نیاز داشت. ما حیاط و باغچه و حوض بزرگ داشتیم. اما سهمی ساده‌تر و در دسترس‌تر می‌خواستیم.

جایی که بشود به محض تصمیم به سادگی به آن رسید. کنار گیاه و آب و آفتاب و ماهتاب نشست و دل داد. جایی برای معاشرت و مراقبت و صمیمیت با طبیعت.

ادامه دارد

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا