پادکست کتابگرد را گاهی گوش میدهم. روند ثابتی ندارد و خیلی وابستهی کیفیت مهمانهایش است. نمیدانم این حسن حساب میشود یا عیب.
امروز اپیزود مربوط به علیرضا امتیاز را گوش میدادم و در جایی از آن رسید به مبحث دوراهیهای اخلاقی.
مجری از علیرضا امتیاز خواست که از دوراهیهای اخلاقی خودش بگوید و او مثال دیزاین را زد. اینکه دیزاین از نظر او بین مردم فاصله میاندازد. به این شکل که بهرهمندان از دیزاین مورد حسرت و احتمالا حسادت محرومین از آن واقع میشوند. سپس با مثالی که زد عجیببودن تئوریاش را بیشتر برایم آشکار کرد.
گفت که سروش صلواتیان از او خواسته یکی از مدارس سیستان و بلوچستان را طراحی کند و او نپذیرفتهاست. چرا؟ چون این طراحی و به قول او دیزاین در دل سایر بچهها و مردم محروم از آن مدرسه حسرت میآفریند. بنابراین توصیه کرده که همینجوری یک چیزی بساز!
این حرف از منظر طراحی به نظر من حرف موجهی نیست.
اولا که از این منظر آیا هر حرکت خیرخواهانهای به واسطهی آن که خیرش قادر نیست به همه برسد محکوم به نبودن است.
این نگرش پیشفرضش این است که برای طراحی فقط یک دستاورد محتمل است: آراستن شکل و ظاهر ساختمان و با کمی بدجنسی اگر بگویم بزک دوزک آن.
گویا فرض شده که بهرهبردن از یک بنا صرفا با مالکیت یا حضور در کاربری آن ممکن است و از این منظر خیل محرومان از آن سهمی جز آتش حسرت نخواهند داشت.
اما من به عنوان یک طراح این پیشفرص را ناکافی میبینم و دوست دارم به بررسی بیشتر دیدگاهم بپردازم.
ویتروویوس کارکرد بنا را در سه عامل زیبایی کارکرد و ایستایی میبیند.
در این معنا طراحی فقط ساختن پوستهای جذاب برای ساختمان نیست. بنا را میتوان در انتخاب سازه چیدمان عملکردها و نوع تعامل با طبیعت منطقه زیبا یا زشت طراحی کرد.
در واقع این دیدگاه محدود معماری مدرن است که زیبایی را تنها در نمایش بصری بنا میبیند. یوهان پلاسما در کتاب چشمان پوست به ادراک بنا از مسیر لامسه و سایر حواس میپردازد و این دیدگاه ناکافی را به نقد میکشاند.
بنا فرصتهای زیادی برای زیبایی اصیل و فراتر از بصر دارد.
طراحی بنا برای همه
سهم همهی ما از بناها چیست؟ آیا بنا فقط متعلق به صاحبان آن است؟ آیا کسانی که مالکیتی بر خانه ندارند نمیتوانند سهمی از آن داشته باشند؟
مسافری را میشناسم که همیشه برای آدمهای زیادی سوغاتی میآورد. او معتقد بود که اینطوری دیگران هم از شادی سفر من سهم دارند و دلیلی برای خوشحالشدن از سفررفتن من دارند و اینطوری به من بیشتر خوش میگذرد.
طراحی بنا هم میتواند با این رویکرد باشد: سهم همه را دادن.
کدام بناها حسرتآفرینند؟
از نگاه من بناهایی که با زمینهی شکلگیری خود نامرتبط هستند و بر تمایز خود پای میفشرند. بناهایی که اصرار بر خفنبودن و خاصبودن دارند و درخشش و شگفتزدهکردن هدف مهم آنها است.
اما آیا غیر از این هم ممکن است؟ آیا طراحی اصولا به معنای تمایز نیست؟
میخواهم بگویم که: نه! چنین نیست! تقلیل طراحی به چیزی که ممکن است نتیجهی جانبی آن باشد ستم به این مفهوم است.
طراح کارش درخشش و تمایز و با بقیه فرق داشتن نیست. طراحی درست مبتنی بر چیدن عناصر در جای درست خویش است. از نظر من طراحی یعنی عدالت. یعنی تلاش برای رساندن هر شیئی به جایگاه حقیقی خودش. این نوع نگاه اگر قوی و سالم به ثمر برسد طرح متمایزی خواهد ساخت. بنایی که دنبال افاده و تبختر نیست و هر آدمی را در مواجهه با خود دچار حس عزیربودن میکند.
دارم به مدرسهای در سیستان فکر میکنم که با زمینهی خود مرتبط است. به بوم و اقلیم کویر توجه دارد. از نمادها و المانهای محیط در ساختار خود بهره بردهاست. دیوارهایش یا نیستند یا پذیرایند. پذیرای محصلین معلمین و عابرینی که رد میشوند. دیوارهایش منیت و تفاخر ندارند و «سلام و بفرمایی» با لهجهی غلیظ محلی بر لب دارند. به زمین و هوای محل تعلق دارند و اینها پیوندآفرین است. شاید جایی برای نشستن و توقف بر ازارهی آنها باشد.
وگرنه اگر دیزاین شیک و بیربطی به محیط رقم بخورد خود بهرهمندان از آن هم حس بیگانگی را با آن خواهند داشت.
صحنهای از سریال پزشک دهکده در خاطرم هست که مایکلا در روز ورود به دهکده با لباسهای فاخر ویکتوریاییاش بر مردم ظاهر میشود. بعد از هجوم سردی نگاهها و کنجکاویهای پرسشگر به مشاورهی یک دوست خیلی سریع لباسهای سادهی روستایی میپوشد و اعتماد به سرعت در نگاهها جاری میشود.
این است قصه. اگر دیزاین بنا باشد در نگاه تجملی و لوکس خلاصه شود بله حسرت آفرین است. اما اگر درست و هماهنگ با زمینه و اقلیم رقم خورد میتواند به زندگی همهی مجاورانش کیفیت و زندگی بدهد.
ناتمام و بدون ادیت