امید وصال

حدود دو ماه است که ساکن عمارت فروغ شده‌ایم و من طبیعتا باید خیلی خوشحال باشم ‌که ساکن رویایم شده‌ام؛ اما واقعیت غم‌انگیز این است که این خوشحالی همیشه پیدا نیست و درواقع خیلی وقتها گم می‌شود.
اغلب روزها زمانی را وقف نشستن در ماه‌نشین می‌کنم تا آب و آفتاب و پنجره و پرنده را شاهد بگیرم که صدای زندگی را بیشتر خواهم شنید و حالم را پله پله سزاوار قشنگی روح طبیعت در عمارت فروغ خواهم کرد؛ عمارتی که حاصل سالها رویاپردازی و دو سال کار متمرکز و نفسگیر من است و آن را بزرگترین قمار زندگیم تا کنون می‌بینم.
با ورود به پروژه‌ی ساختن این عمارت، من همه‌ی وجودم را گذاشتم وسط و پذیرفتم که در یک قالب کالبدی ملموس و غیرقابل انکار بر همگان عیان شوم.
پذیرفتم که با تمام هویتم زیر بار این پیام بروم که: واضح ببینید این منم!
هنوز به وحشت این قمار خو نکرده‌ام و هنوز مطمئن نشده‌ام که نباخته‌ام.
سال ۸۷ در جمع فارغ‌التحصیلان دانشکدهٔ معماری نطقی کردم که خیلی مورد استقبال واقع شد: اگر زنی خانه‌ای ساخت برای خودش و ازدواجش از این پروژه جان سالم به در برد این رابطه رویین‌تن خواهد شد!
حالا از نجمه‌ی گم‌شده در خود و عمارت فروغ می‌پرسم: اگر زنی بعد از ۱۱ سال دوباره ازدواج رویین‌تن‌شده‌اش را برد به میدان رزم و خانه‌ی دوم خودش را ساخت حکمش چیست؟ نجمه‌ی گم‌شده در خودم بهت‌زده نگاهم می‌کند!
واقعیت این است که در خلال مصائب ساخت این خانه، ما از هم دورشده‌ایم! از زندگی دورشده‌ایم و رابطه به آنچه که بود شباهت کمی دارد.
در ایران طاعون‌زده امروز زندگی شاید در شکل بخور و نمیر و بدون هیچ چالش جدی بتواند دست به عصا جلو برود؛ اما وقتی رجزی خواندی و به میدان آمدی چنگ‌می‌اندازد و هرچه ناموزونی در خود داری رومی‌آورد تا مجبور شوی یا اساس توازن را از هسته خودت و زندگی پیدا کنی یا اینکه پشت پای بدی خورده کله‌پا شوی!
سیستم ناکارآمد ساخت و ساز در بستر یک اقتصاد رو به موت، جیبمان را پشت و رو کرده و ما را حسابی تکانده‌است.
ما به شکل غیرقابل انکاری خسته‌ایم! از زندگی از خود و از هم.
آرزو می‌کنم بتوانم از حالم در این عمارت بیشتر بنویسم تا شاید در همرسی آب و آفتاب و نسیم و نوازش زندگی دوباره خودم را پیدا کنیم و همدیگر را و عشق را…


12 در مورد “امید وصال”

  1. امیدوارم بزم شیرین عمارت فروغ همواره برپا و میزبان تن و دل و جان رویین و شادمانتان باشد.

    1. نجمه عزیزی

      حتی یک نفر در همه دنیا اگر باور داشته باشه رویین بودن آدم را اندازه‌ای که تو داری مژگان! میشه ادامه داد و ناامید نشد💚

  2. بخاطر خستگی اجرای پروژه و اوضاع نابسامان این روزهاست، ان شاالله خوب میشه

    1. نجمه عزیزی

      ممنون از شما…بله ساختمان سازی همیشه و بخصوص در شرایط کنونی ورای خستگی آدمو فرسوده و حیرون میکنه.

  3. سلام . نجمه جون بهت تبریک میگم . نمیدونم چه حکمتی هست لحظه های وصال و رسیدن به هدف با گنگی همراه است . گنگ و خسته و مات شاید هم تفاوت فاحش رویا و واقعیت ما رو گنگ میکنه نمیدونم چیه ولی درک ات میکنم زمان لازمه .. زمان

    1. نجمه عزیزی

      سلام زری جان…چقدر خوب فهمیدی و گفتی. منم امید دارم به معجزه زمان.

  4. آزادمهر

    نجمه جان حال و روز رابطه های ما هم در این روزهای ناراحت همین طور است .اقتصاد فلک زده ی مملکت جانی برای کسی باقی نگذاشته است .به زحمت کور سوی امید را در دلمان روشن نگه میداریم .به امید خدا روزهای روشن از راه میرسند و از حال و هوای قشنگت در عمارت فروغ برای ما می نویسی 🥰🥰😘🙏🙏🙏

    1. نجمه عزیزی

      جور زمانه تا هرجا که زورش برسه به یغما برده همه چیو. اما کاش می‌شد بیشتر تکیه‌گاه هم باشیم اینجور وقتا. ممنون از همدلیت خواهر جان

  5. برایتان آفتابی از مهر، نوازشی از جنس نور و رویایی به وسعت بیکران در این عمارت زیبا آرزومندم. ممنون برای متن درخورتون🙏🥰

  6. نگرانتان نیستم نجمه جان
    میدانم که خسته اید و تکانده
    میدانم که حس میکنید دورید از هم
    شاید نبودن دخترک هم مزید بر علت شده باشد
    اما دیده ام که همیشه تو و همراهت در مسیر های سخت کژ و مژ میشوید اما نمیریزید
    خستگی هایت را میسپارم به گذر زمان و آب و آفتاب و نسیم و غرق سجده ای میشوم که زمزمه دعای خیرش برای تو و همراهت به گوشم میرسد

    1. نجمه عزیزی

      وای نسرین چی کار کردی با ما؟ زمزمه‌ی دعای خیرت رسید به مولا.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا