در اثنای دو پروژهی سنگین خانهسازی آنچه دستگیرم شده این است که متاسفانه سیستمهای واگذاری ساخت و ساز فعلی خیلی از کارآمدی دورند.
سال ۸۶ خانهی فعلی را به صورت متری به پیمانکار واگذار کردیم. پیمانکاری که بعد از مدتی متوجه شدیم که حتی قادر به خواندن اعداد انگلیسی روی نقشه نیست.
بیسوادی و ناکارآمدی آن پیمانکار خطاهای زیادی در اجرا ایجاد کرد که خیلی را تصحیح نکردم و در ۱۲ سال گذشته همیشه آزارم دادهاند. درکل نکته این بود که شکل قرارداد او را به سمت سادهسازی و کمدردسرکردن کار دعوت میکرد.
خانهی فعلی را در بخش نازککاری با مبلغ دوازدهدرصد به پیمانکاری سپردیم تا کار را کامل به سرانجام برساند.تجربه به ما آموخته بود که کارگاه ساختمانی نظارت و تخصص مستقلی میطلبد.
از این کار احساس زیانکاری نداریم به نظر میرسد که در انتخابهای موجود بهترین انتخاب ممکن بوده است.اما این شیوه از توافق هم به نظر من یک اشکال اساسی دارد.
ساختار قرارداد هیچ تلاشی برای واداشتن مجری به بهینهکارکردن ندارد. او بر اساس ساختار قرارداد هرچه پرهزینهتر کار را ببندد درصد بیشتری به دست میآورد.
پیمانکاری که با او کار میکنیم تلاش کرده اعتماد ما را با خارجکردن کارهایی مثل کابینت و در و پنجرههای دوجداره از موضوع پیمان جلب کند. در واقع ما برای این دو قلم درصدی به او نمیدهیم.
با اینحال به نظر میرسد که روال حتما میتوانست به از این باشد.
هر بار که کاری زمین میماند و خونسردی عجیب سازندگان در مواجهه با هدررفت منابع کلافهام میکند به این سوال خیلی جدی فکر میکنم: ساختار چطور میتوانست سازندگان را به نگرش اقتصادی و وفای کامل به طرح سوق دهد؟