پوسماند یا خشکاله ضایعات گیاهی خوراکی است که برای خوراک دام به کار میرود. در مورد کلمهی یزدی پوسماند قبلا صحبت کردهام. اما چه شد که ما یزدیها به این اسم صدایش زدیم؟
تولد کلمهی پوسماند
یکی دو ماهی بود که طرح مهربان با آب و خاک کلید خوردهبود. داشت کمکم جان میگرفت و منتشر میشد اما این پدیده هنوز نامی نداشت. هر بار که میخواستیم دربارهی ضایعات گیاهی خوراکی خشکشده در منزل حرف بزنیم یا کل عبارت را میگفتیم یا از کلمهی کلی و نارسای محصول حرف میزدیم!
بعد از یکی از جمعآوریها در جمع علاقمندان شورای شهر کلمهي خشکماند خوشماند و پوستماند را روی میز گذاشتیم. در نهایت با توجه به علاقهی همشهریان عزیز به خلاصهگویی کلمهی پوسماند را برگزیدیم!
این ماجرا از قضا در یکی از مقاطع ترک و بازپروری من بود! مقاطعی که من اینستاگرام را از گوشی پاککرده و رفتهبودم برای تجدید دیدار با خودم!
وقتی برگشتم دیدم در پیجهای مرتبط و بخصوص پیج خانم حمداوی صحبت از خشکاله است. کلمهای که گویا با نظرخواهی از جماعت نهگویان به شیرابه به توافق و تصویب جمعی رسیدهبود.
از آن طرف در آن فاصله کلمهی پوسماند در میان یزدیان شیرابه نساز به کرات به کار رفته و کاملا جاگیر پاگیر شدهبود!
کمی دو به شک شدیم اما کار از دست شدهبود. بخصوص وقتی یادمان افتاد که خشکاله هم بار احساسی چندان مثبتی در لهجهی یزدی ندارد. (اگر این مطلب را میخوانید و یزدی هستید از قدیمیهایتان بپرسید این کلمه چه کاربردی دارد و برایم بنویسید)
همدلی خوشتر از همزبانی
خلاصه که به این نتیجه رسیدیم که کلمات متفاوت در گویشها و لهجههای مختلف خللی در وحدت و اتفاق نظر بین عاشقان طبیعت نمیاندازد.
«هزار ساله که ما مِگم: کمچلی و تهرونی مگه ملاقه، اما سر سفرهی شادی و غم همه با هم نشسِم و آش خوردِم!»
گمان من این است که ما عاشقان یکلاقبای زمین دور یک هدف مشترک خیمهزدهایم. با کلمات متفاوت نه عیش و عشرتمان منقض میشود نه شور و وحدتمان.
دور باد از ما که در تنازع مشت جهالت بر هم بکوبیم و از سرّ نامها غافل شویم به قول مولانا در مثنوی شریفش.
برای من خیلی خوشاینده که دنبال واژههای جدید هستیم. راستش از اینکه حول محور زندگی پایدار کلمهها و عباراتی داریم که در موردش حرف میزنیم دلگرم میشم.
آره کلمه خیلی قدرت داره به ایدهها اصالت و رمق میده و آدمها را حول رویاهاشون به هم وصل میکنه…