شیرابه نمیسازیم! این آرمانی است که بیش از یک سال است من و دوستم نسرین را با دو همراه عزیز دیگر در این پویش کنار هم نشانده است. آن روز ما دعوت شدهبودیم برای معرفی طرحمان: مهربان با آب و خاک؛
۱.
یک روز گرم و پراز غبار و ملال در اوایل خردادماه امسال بود. با دوستم راهی باغ صدری شدیم. خانه باغی در حاشیهی یزد که صدا و سیمای استانی برای برنامهای به نام «خونه-زندگی» آن را اجاره کردهبود.
اوایل سال گذشته به همراه دوست دیرسالم نسرین پویش مهربان با آب و خاک را شروع کردیم و آن روز آن جا بودیم تا از «خاکاوفتوو» مسیر این طرح بگوییم.
وقتی رسیدیم اول جوی آب و درخت توت و هوای خنک دهانمان را شیرین کرد.
بعد هم عمارت کوچک و درختهای کهن پرسایه حالمان را خوش؛ اما تا به خودمان بجنبیم در اتاق گریم بودیم و در معرض کرمپودر و ریمل و رژ!
دوستم با خلق و خوی عصیانگز و فمینیسم سفت و سختش اصلا راضی به آرایششدن نبود. اما اصلا مجال اظهار نظر داده نشد.
من البته بدم نمیآمد یک بار با کرمپودر گریم، فریبنده شوم. اما دوستداشتم یک آپشن باشد نه یک پیشفرض!
اگر مثل یکی دو دههی پیش به قرائت رایج فقه سنتی اهمیت میدادم اوضاع خیلی بدتر پیش میرفت.
احتمالا یا به سختی اعتراض میکردم یا با اوقات تلخ تسلیمش میشدم و برنامه را با حال بد پیش میبردم که خب هیچ یک نشد.
اما جالب آن وقتی بود که بعد از گریم با وسواس و سختگیری عجیبی نسبت به استتار نازکی جوراب و احجام بدنی چپ و راست شدیم!
خلاصه که به نظر میرسید با ضوابطی از جنس سختگیری شرعی مواجه نبودیم.
آنچه بود تخت پروکراستسی بود. تختی که با معیارهای کترهای، با کشش یا ضرب و جرح تعدیلمان کرد تا شدیم اندازهی خودش.
۲.
خوشبختانه مجری برنامه یا خیلی به کارش وارد بود یا واقعا تحت تاثیر طرح قرارگرفتهبود و حس بد چپ و راستشدن، دقایقی بیش نماند. او توانست برایمان فضایی بسازد که حرف بزنیم و حرف بزنیم و داد دل بستانیم.
ما اعلام کردیم که سالهاست شیرابه نمیسازیم و یک سالی است که در تلاش برای ترویج این فرهنگ هستیم و امیدواریم این اعلام، تعداد برائتکنندگان از شیرابه را روز به روز بیافزاید.
این هم لینک پخش ویدیو در آپارات