جزئیاتی در خانهسازی هست که اگر به دادش نرسی تا آخر اذیت میکند. این جزئیات در فضاهای خدماتی خانه مثل سرویس و آشپزخانه که معمولا نسبت تجهیزات ضروری به مساحتش زیاد است بیشتر به چشم میآید.
در عمارت فروغ هم سرویس اتاق والدین میرفت که در معرض چنان اعوجاجی قرار گیرد.
چیدمان عناصر سرویس روی مونیتور خوب و ایدهآل به نظر میرسید؛ ببتا زمانی که تاسیساتچی روی مکان مناسبتری برای استقرار دوش تاکید کرد. حرفش ناحساب نبود اما این مکان مناسب جدید فضای خالی کافی برای بازشدن در جا نمیگذاشت. راه حل تاسیساتچی ساده بود: همیشه در را بیش از ۴۵ درجه باز نکنید!
من اما اصلا این راه حل را نمیپسندیدم. چون میدانستم آدمیزاد تنظیمات و ابزار کافی برای اینکه یادش باشد هیچوقت دری را کامل باز نکند ندارد و مثل روز روشن بود که در و دوش بارها به هم زخم خواهند زد!
یک توهم به دردنخور و کاملا واهی در ذهن من هست که خیال میکنم راه حلهای معمارانه اگر باشند حتما به ذهن خودم میرسند. با اینکه بارها دیگران چیزهایی را دیدهاند که چشمِ به کار خوگرفتهی خودم ندیده اما هنوز ریشهی این توهم را نسوزاندهام.
آن روز در حالی مهندس ج را با این مشکل مواجه کردم که انتظار راه حل نداشتم. فقط شاید کمی همدلی و دلداری لازم داشتم. اما او راه حل ساده و کم هزینهای پیشنهاد داد که نه تنها آن مشکل را حل کرد بلکه کیفیت فضایی داخل اتاق را هم حسابی بهتر کرد.
راه حل این بود که با افزودن سی سانت دیوار به کناره سمت چپ در جلوتر نصب شود تا فضای کافی برای بازشو ایجاد کنیم و از آن سمت هم تورفتگی ایجادشده را در دیزاین داخلی به کار گیریم.
وقتی اوساکاظم گچکار انتهای طاقچه را با قوسی ملیح ختم بخیر کرد کار حاصل شده هیچ شباهتی به رفع عیب نداشت. یک تصمیم قدرتمندانه و کامل بود که چند امکان و کیفیت خوب آفریده بود.
دیروز هم مأیوسانه کتابخانه قدیمی را که خیلی پهن به نظر میرسید اندازه گرفتم و متوجه شدم در این طاقچه جا میشود. گویا به خاطر تناسبات کشیده طاقچه دچار اوپتیکالایلوژن حاد شدهبودم!
در شرایطی که جیبها خالی شده و مطلقا امکان فکرکردن به خرید چیزهای تازه را نداریم این جفت و جورشدن دل و دلدار خیلی روحافزا بود.
حالا با هر بار نگاه به این گوشهی اتاق چند یادآوری واضح در ذهنم تکرار میشود:
برای مهندس ج دعا کنم.
توهم خودبرتربینی و همهچیزدانی را کمکم لاغر نمایم.
شراب لذت حل مسآله را حتی از کف دیگران با شادی بنوشم!