خانه داری شغلی ضروری است که در اغلب جوامع بخصوص کشور ما به صورت پیشفرض وظیفهی زنان تلقی میشود.
من به ایرانیبودنم خوشنودم و در بسیاری از موارد میکوشم که انتخابم جنس وطنی باشد. اما امسال تصمیم گرفتم در روز زن وطنی دربارهی روز زن ننویسم و به موضوع خانه داری بپردازم. چرا؟
از آنجایی که روز زن در سرزمین ما روز بزرگداشت و شادی و هدیه است چندان دلپذیر نیست که در آن حرفهای غیررومانتیک زدهشود! من سالها است که حرفهایی شدیدا غیررومانتیک دارم که در این روز به یادشان میافتم و گفتن و شنیدنشان شیرین و راحت نیست!
پارسال بخشی را گفتم و منجر به رنجشهایی شد. این بود که امسال آن حرفها را نگفتم اما فراموش هم نکردم. دندان سر جگر گذاشتم تا بوسهها و کادوها و تبریکها رد و بدل شود و به سلامتی برسیم به هشت مارس و روز زن خارجی.
گفتم شاید در این روز جهانی بشود شعر و شعار و استعاره را وانهاد. عینک خارجی تماشا و مشاهدهی بدون قضاوت را به چشم زد و چیزهایی دید.
خانه داری در پادکست فرای قصهها
مطلبی که سال پیش در اینستاگرام نوشتم در باب کار خانگی بود. از طریق کامنتهای آن هدایت شدم به پادکستی خوب در این خصوص؛ پادکستی که شفافیت و آگاهیای که دنبال آن بودم به شکل قابل قبولی در آن بیان شدهبود.
اپیزود سوم از پادکست «فرای قصهها» با نگاهی به داستان «چراغها را من خاموش میکنم» نگاهی عمیق و متفاوت به کار خانه داری دارد. در آن جا با صدای گرم گوینده و به کمک ارسطو و سیمون دوبوار و زویا پیرزاد توانستم احساس مبهم اندوهم را به سمت روشنایی و تشخیص ببرم.
در شروع این اپیزود رنج و ملال کار خانگی به شکنجهی سیزیف تشبیه میشود. در ادامه با نگاهی به داستان زویا پیرزاد این رنج و ملال و عوارض آن در زندگی کلاریس مرور میشود.
در ادامه برای فهم تجربهی پریشانی کلاریس از نگاه دوبوار کمک گرفتهمیشود. او تمایزی را بیان میکند میان دو جنس کار؛
- کار فرارونده (transcendence) کاری که فراتر از زندگی میرود و زندگی را معنادار میکند. کاری که از بدیهیات زندگی فراتر میرود و از فعالیتهای سازنده تشکیل میشود. فعالیتهایی که ممکن است روشنگرانه باشند دنیا را بسازند یا چیزی به آن اضافه کنند. این کار معمولا خودبیانگر هیجانآور و ارضاکننده است.
- کار درون مان (immanent) کارهایی که وجود دارند تا زندگی ادامه پیدا کند.
کار خانگی را میتوان نمونهی اعلای کار درونمان دانست.
در دنبالهی سخن از آقا ارسطو یاد میشود که بیست و سه-چهار قرن پیش بین قلمرو آزادی و ضرورت تمایز قائل شدهبود. او معتقد بود که هر شهروند آزاد به یک برده نیاز دارد تا زندگی را برایش حفظ کند. در واقع کارهای درونمان ش را انجام دهد.
این جملات و مشابه آن که حالا عجیب و تکاندهنده میرسد را میتوان توجیهکنندهی تاریخ سیاه بردهداری دانست.
خانه داری یا بردهداری مدرن؟
تازه در یکی دو قرن اخیر بود که مفهوم بردهداری توانست زیر سوال برود. کسانی توانستند به آن شک کنند و با تدریجی پردامنه و طولانی آن را از رسمیت و عادیبودن بیندازند.
حالا بردهداری رسمی و قانونی تقریبا از بین رفته یا چندان آشکار نیست. اما کارهای درونمان جهان کجا رفتهاند؟
اگر نگاهی به دور و بر خود بیندازیم متوجه واقعیت میشویم. بخش اعظمی از این کارها که در قلمرو کار خانه داری جای دارد طبق عهدی نانوشته بر عهدهی زنان است. در بسیاری از موارد پیشفرض گفتگونشدهای وجود دارد که شرط ورود به رابطهی خانوادگی یا حتی عاشقانه، پذیرفتن مسئولیت کار خانه است.
در گذشته رد شلاق ستم بر گردهی سیاهان پیدا بود. المانهای آشکار نژادپرستی در جای جای جهان میتوانست بردهها را بشوراند و فرزندان اربابان را در ادامهی این مسیر مردد کند. اما وضعیت امروز یک بیعدالتی سفید است. نوعی از بیعدالتی که زخم و رد آشکاری که همدلی برانگیزد یا آگاهی بیافریند ندارد.
اینجا با یک دشواری نامرئی طرفیم که حرفزدن در بارهی آن آسان نیست. دشواریای که پشت رودرواسیها و محذورات عاطفی و کلیشههای مادر و همسر فداکار پنهان شده است. همین مسائل تصور تحول در مورد آن را سخت میکند.
به نظر میرسد لازم است روشن ببینیم و شفاف و منطقی بگوییم اگر امیدی به تغییر داریم.
آیا خانه داری واقعا دشوار است؟
قطعا مفهوم دشواری نیز مثل بسیاری از مفاهیم دیگر نسبی است و در این حوزه سنجش کار خانه داری با سایر مشاغل صورت می گیرد. اجزای متعدد کار خانگی معمولا تخصصی نیستند و آموزش ویژهای نمیطلبند. افراد با درجات مختلف هوشی در زمان کم قادر به آموختن و انجام آن هستند.
با این حال سختیهای مخصوص به خود را دارد:
۱-ضرورت چندکارگی
زنی را تصور کنید که نوزادش را بغل گرفته و ظرف حریره را در دست دارد و همزمان با پا در یخچال را نگه داشته تا برای سوپ از یخچال هویج بردارد. لحظهای بعد او را پای گاز میبینی که در حال همزدن خورشت مراقب شیر است که سر نرود و همزمان برنج دم میکند. این تصویر آشنای بسیاری از نومادران است. برای سایر اقشار خانهدار هم کم و بیش اوضاع همین است. خانهداران ناگزیرند از چندکارگی و پریدن از کاری به کار دیگر. حالا هرچقدر هم مقالات علمی اثبات کنند که چندکارگی آفت قوای مغزی و حتی آیکیو است.
شاید این بار که وارد کلکل کلیشهای «مردها با هوشترند یا زنها» شدیم این قضیه یادمان بیاید. یادمان بیاید که غذا و لباس آماده و خانه تمیزی که در آن مشغول تئوریپردازی هستیم به بهای قوای مغزی مادران و همسرانمان به دست آمده است.
۲-نیاز به تصمیمگیری دائمی
تصمیمگیری و داشتن شرایط انتخاب معمولا به عنوان آزادی و فرصت نگریسته میشود. با این حال ظرفیت بررسی گزینهها هم مثل سایر منابع مغزی انسان محدود است و ما تا جایی توان داریم که تصمیم بگیریم.
در خانهداری مدام در حال تصمیمگرفتن هستی. چی بپزم؟ این ظرف بره توی ماشین یا سینک؟ امروز جارو بزنم یا هنوز لازم نیست؟ تصمیماتی به ظاهر حقیر و بیاهمیت اما در جای خود لازم. تصمیماتی که معمولا در صورت درست بودن، هیچ جا دیده نمیشوند اما اگر اشتباه باشند تاوانهایی ملموس دارند.
۳-فقدان پاداش و دستاورد
از شناختهشدهترین سختیهای کار خانگی آن است که به نوعی بیگاری است. این شغل اگرچه در شرایط معمول، غذا، لباس، امکانات زندگی و حتی پول توجیبی به انجامدهندهاش میرساند اما فاقد مزد مشخص است. بطوری که در شرایط معمول کمتر زن خانهداری میتواند در مورد بخشش، قرض یا حتی هزینههای انتخابی زندگی خودش بدون جلب موافقت همسر تصمیم بگیرد. در واقع دریافتها حتی اگر بصورت نقدی باشد به نوعی هبه و لطف به شمار میرود نه دستمزد.
طبق ارزیابی و مشاهدهی من یک خانه معمولی در روزهای کمکار خود دست کم سه ساعت کار دارد این مدت زمان در روزهای پرکار (مثل زمانهایی که برای آمادهسازی گوشت و میوه یا تمیزکاریهای اساسی لازم است) به حدود شش ساعت میرسد. برای زنی که طفل شیرخوار دارد این مدت زمان را میتوان بیست و چهار ساعت در نظر گرفت چرا که مراقبت از طفل حتی زمان خواب مادر را هم تحتالشعاع قرار میدهد.
حالا یک ماشین حساب بردارید و نه با توجه به تحصیلات و تخصص و عشقی که بر کیفیت خدمات تاثیر دارد بلکه صرفا بر مبنای دستمزد حرفهای کارهای اینچنینی بدهی خانواده را به صاحبان این شغل حساب کنید!
جدای از پول، شکل کلی کارهای خانه به گونهای است که اغلب بیدستاورد و حتی دستاوردخوار به شمار میرود. سینک دائما پر میشود و خانه مرتب دائما به هم میریزد، ظرفهایی را که ساعتی به شستن آن ایستادهای به محض شستهشدن شروع به مصرفشدن میکنند و این لذت ساعتی مشاهدهی دستاورد را هم از تو میگیرد.
شاید اینطور به نظر برسد که این شغل اگر پاداش ندارد تنبیه هم ندارد. مردهایی را دیدهایم که معتقدند: نه رییس داری نه اگر چکت پاس نشه میفتی زندون! اما آیا واقعا اینطور است؟ آیا خانهداری بازخورد منفی ندارد؟
آیا زنان هر روز صبح تصمیم میگیرند که وارد این شکنجهی سیزیفی شوند و به میل و ارادهی خود بسیاری از علایق و آزادیهای فردی خود را تقدیم آن کنند؟
آیا غذای پختهنشده لباسها و ظرفهای نشسته و خانه به هم ریخته هیچ سوال برخورد یا خشمی را از جانب خانواده بر نمیانگیزد؟
هر که در این وادی تجربهای داشته باشد میداند که تنبیه و توبیخ مشخصی در کار نیست اما الزام نامرئی تاریخی در کدهای ژنتیکی عموم ما زنان ثبت شده و دست کم در مورد تهیهی غذای روزانه خانواده معمولا برای خود انتخابی جز انجام آن فرض نمیکنیم. این قضیه وقتی به احساسات مادرانه هم پیوند میخورد پیچیدگی بیشتری مییابد.
۴-فقدان مرخصی و بازنشستگی
این شغل به طور معمول هیچ مرخصی و پایانی ندارد. یک زن خانهدار معمولا تا زمانی که زنده هست و توانی در بدن دارد به انجام این کار مشغول است. جمعه، اعیاد، روز تحویل سال، در مسافرت، روز زن یا تولد خودش فرقی نمیکند.
کمتر خانوادهای را میتوان دید که روز یا روزهایی را به معافیت کامل یا حتی نسبی زن خانواده از این شغل دائمی اختصاص دهد. اگر هم باشد بسیار بعید است که بصورت غیرنمادین و بدون شائبهی لطف و مرحمت انجام شود. این در حالی است که تمامی مشاغل از این امکان و حق طبیعی برخوردارند.
۵-فقدان خلاقیت
تنهابخشی از خانهداری که مشخصا محصول کیفی دارد آشپزی است. بقیه کارها معمولا به روندهای جبرانی مثل ترمیم و شستشو بازگردانی نظم و…معطوف است. اما حتی در آشپزی خانگی هم در مقایسه با همتایان حرفهایاش در رستورانها لذت خلاقیت به شکل محسوسی کاهش مییابد.
در آشپزی حرفهای معمولا وظایف تقسیمبندی شدهاست. اما در خانه تصمیمگیرنده در مورد نوع غذا، تدارکبینندهی مواد اولیه، آمادهکنندهی آنها برای استفاده و بالاخره طبخکنندهی غذا معمولا یک نفر است. این تصمیمهای متعدد که در تمام عمر تداوم دارد ذوق طبخ خلاقانه را معمولا مورد دستبرد قرار میدهد.
از آن گذشته زنی که برای خانوادهاش آشپزی میکند مسئول سلامتی و تا حدودی اقتصاد خانواده نیز هست. علاوه بر آن او به تدریج در مییابد که برای راضی نگهداشتن افراد خانواده و دریافت حداقلی بازخورد ملزم است برآیندی از ذايقه و سلیقهی تمامی اعضا را در نظر بگیرد. این کار آشپزی در خانه را به مراتب دشوارتر از رستوران میکند. جایی که آشپزها حقوق میگیرند تا چیزی را که مواد اولیهی آن آماده است و در طبخ آن تبحر دارند بپزند. غذایی که مشتریان خاص خودش را دارد که آن را انتخاب کردهاند. ضمن اینکه هرکه دستی به دیگ و ملاقه دارد میداند که معمولا تعهد به خوشمزگی و ظاهر غذا خیلی آسان تر از تعهد به سلامت و کیفیت است.
۶-کار خانگی؛ تردمیل ابدی تکرار
از این بخش هم بسیار سخن گفتهشده اما حسکردن رنج آن جز به تجربه میسر نیست. در تمام عمر هر روز پختن و شستن و مرتبکردن و… روان هر فیلی را خسته میکند. در این کار معمولا هیجان و اتفاق تازهای در کار نیست و ملال تکرار به شکل سیستماتیکی بر پیشانی آن حک شدهاست.
۷-کار خانگی و محرومیت از برگشتن به خانه
در تمامی مشاغل آدمها بعد از پایان کار برای استراحت به خانه برمیگردند. اما خانهداران از این امکان محرومند. آنها به خانه برنمیگردند همیشه در خانه هستند و خانه محل کار همیشگی انهاست.
امین آرامش در پادکست «کارنکن» به شکل جذابی از شغل آدمهایی میگوید که برایشان کار نیست و لذت است. آدمهایی که دائم به ساعت نگاه نمیکنند تا ببینند کی زمان کار تمام میشود تا به خانه برگردند!
لازم است بگویم که زنان خانهدار هم دستهی دیگری از آدمهایی هستند که دائم به ساعتشان نگاه نمیکنند تا وقت رفتن برسد. آنها در خانهاند و هرگز برای استراحت به آن برنمیگردند که البته معمولا به خاطر علاقهی زیاد به شغلشان نیست.
خانه داری از دیروز تا امروز
آیا کار خانگی در گذشته دشواری بیشتری داشته است یا امروز؟ اگر سختی فیزیکی را معیار قرار دهیم البته گذشته. اما اگر ملال را هم معیار سنجش قرار دهیم اوضاع فرق میکند.
امروزه کار خانگی در لایههای متعدد و محکمی از رفاه و امنیت پوشیدهشده و در بسیاری از موارد حتی بر خود انجامدهنده هم مشخص نیست که دقیقا بر او چه میگذرد!
دیروزها تشت رختی بود روی سر که ببری لب رودخانه و بشویی. کوزهای روی شانه که از چشمه پر کنی. تنوری گدازان که تا سینه در آن فرو روی و نان بپزی یا گرد و خاکی که با حرکات مداوم و محکم جارو از فرش بزدایی. اینها سمبل زحمت فیزیکی بیشتر بود اما خانه داری را پر میکرد از نمود و ابراز.
تحرک بدنی و خستگی عضلانی، ارتباط با طبیعت و ارتباطات گستردهی جمعی با گروه همسان در حین کارهای خانه بخش زیادی از سختی روانی این نوع کار را پوشش میداد. زن دیروز بعد از انجام کارهای به راستی سنگین خانه در پایان روز دست کم نزد خود و همنوعانش خستگی موجه و محترمی داشت.
اما وضعیت کار خانگی برای زن امروزی چگونه است؟
او اغلب به تنهایی در محیط بستهی خانه با حرکاتی حداقلی بین جاروبرقی و ماشینهای ظرفشویی و اجاق گاز و بخارات انواع شویندههای شیمیایی در رفت و آمدی بیپایان است. کارهایی که خستگیاش را در پایان روز حتی برای خودش هم ناموجه و نامحترم میکند: مگر چه کردهام از صبح که اینهمه خستهام؟
تکلیف ما با خانه داری چیست؟
در آنچه گذشت راجع به دشواریهای کار خانگی حرف زدهشد اما آیا اجتناب از این شغل ممکن است؟
طبیعتا نه! برای زنده نگهداشتن زندگی و برای پیشبردن آن انجام کارهای خانه داری ضروری است. من به عنوان یک معمار که تجربهی دو بار طراحی و ساخت خانه برای خودم را دارم معتقد به این هستم که کیفیتهای محیطی خانه میتواند انجام کارهای خانگی را بسیار تسهیل کند. اما بهر حال اصل وجود آن اجتنابناپذیر است.
نکته این است که بعد از اینهمه قرن شعار و ادعا گویا جامعه بشری هنوز نتوانسته چندان از تئوری جناب ارسطو عبور کند. جامعه کماکان برای شهروندان آزاد بندگانی قائل است تا کارهای ضروری را بیمزد ومنت انجام دهند.
من معتقدم وقت آن رسیده به آن بلوغی برسیم که همهی خلقالله را آزاد دانسته و برای آنها حق و فرصت انجام کار فرارونده فراهم آوریم. این ممکن نخواهد بود مگر با باور به لزوم مشارکت همهی اعضای خانواده در کارهای درونمان خانه داری.
👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏿👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏽👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏾👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏼👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
دو کلوم حرف مزدی مادر
سلام نجمه جان،
این نوشته انگار درد مشترک نادیدهایست که حتی بین زنان هم حرف زدن از آن راحت نیست.
نادیده گرفته شدن این کارها و حرف نزدن از آن باعث میشود که اصلا کسی به آن فکر هم نکند.
فکر میکنم بسیاری از مردان اصلا نمیدانند چه حجمی از کار توسط زنان به طور منظم در خانه انجام میشود…
شاید یک راه این باشد که بیشتر از این کارها حرف بزنیم.
سلام عادله جون… نه تنها بین زنان که حتی در درونمون هم شفاف نیست. من مدتیه قشنگ زوم کردم روش و خیلی حیرت کردم…کلی توی خانواده خودم تغییرات کوچیک و موثر ایجاد شده بر اثر همین تغییر سطح آگاهی و شهود. هم بیشتر ببینشون هم بیشتر ازشون حرف بزن. نوشتنش هم عالیه من اول بار که تصمیم گرفتم یه ربع به یه ربع کارهای پیش رو را بنویسم و فقط نوشتهها را انجام بدم شگفت زده شدم
کاش از تجربههایی که داشتی هم بنویسی، بلکه چراغ راهی بشه برای دیگران.
یک بار که بعد از مدتها با دوستهام دور هم جمع شدیم صحبت کار خانگی باز شد و چقدر دلهای همهپر بود. قبلش فکر نمیکردم اینقدر همه درگیر باشن با همین مساله. ساعتها حرف زدیم و دلمون سبک شد. ولی مسالهش توی ذهنمون بازه و از اون به بعد توی گروه در موردش گاه و بیگاه حرف میزنیم. حداقلش اینه که دیدیم مشکل وجود داره و خودمون تنها نیستیم. خیلی امید دارم که هر کدوممون شرایط رو کمی برای خودش بهتر کنه
اتفاقی که برای من افتاد عادله جان عبور از نق و نوق بود و رفتن به سمت مشاهده. اون پادکست فرای قصهها را که گوش دادم تازه فهمیدم که خودم هم نمیفهمیدم. حالا دائم به خودم برچسب تنبل و بینظم و اهمالکار نمیزنم هرچند گاهی واقعا سزاوارم! حالا بیشتر میفهمم که این کار ساده چقدر در شکل انحصاری فعلیش دشوار و جانکاهه. کلی حرف زدم با خانواده تا حالا یه آلارم مهمان میآید روزهای تعطیل داریم که همه با هم مشغول خونه میشیم. آسون نبود جاانداختن و حتی مطرح کردنش همیشه هم نمیشه اما همینش هم به شدت انرژی بخشه اندازهای که اشکمو در میاره و احساس میکنم روی سینه یه دیوار بلند پنجره باز شده برام
من از کارهای خونه خیلی بدم میاد. آشپزیم خوبه اما از آشپزی کردن هم بدم میاد راستش. مرتب کردن خونه برام خوشاینده اونهم چون خونه نامرتب اعصابم رو بهم میریزه. اما واقعیت اینه که مثل یه برده دارم کار میکنم. از صبح تا بعد از ظهر برای محل کارم و از بعد از ظهر تا بینهایت برای شوهر و بچه هام. به قول تو همه کمکها هم لطف محسوب میشه. تنها کاری که میکنم اینه که سعی میکنم سخت نگیرم. بذارم یه وقتایی خونه کثیف باشه. غذا درست نمیکنم. واقعیت اینه که خیلی عصیان محسوب نمیشه اینها. خستگی و بی انگیزگی فراوونه. چون هرکاری بکنم نهایتا یک ساعت بعد خونه دوباره همون شکلیه.
آخی… چقدر زخم داریم همهمون ولی به خدا این سهم ما نیست. خوکردن به زندگی تو خونه کثیف حق ما نیست اونم وقتی چار نفر با هم برای کثیف کردنش زحمت کشیدن. این کارا رو نه میشه خیلی دوست داشت نه متنفر بود ازش وقتی انحصاری میشه جانکاهه اما دستجمعی و منصفانهش میتونه مفرح هم باشه… بردگی محیط کار البته فرق داره. به ازاش پول گیرت میاد که خب میتونه مقادیری آزادی بخره.
چه خوب بود …
شناور شدم در آن چه باید باشد و نیست و کاش می بود!
و مرسی از معرفی فرای قصه ها … بلد نبودمش.
قربانت..گوشش دادی؟ خیلی متفاوت و ملیحه. ایشالا که از شناوریت صیدای عالی گیرت بیاد آباندخت عزیزم
شنیدمش. از جان.
فرای قصه ها رو سابسکرایب کردم تا بیشتر بشنومشان.