آینده مشتاق ماست.

چند سال پیش از سر کنجکاوی در جلسات نارانان شرکت می‌کردم. جایی برای کمک به سلامت روان اطرافیان معتادان.

آنجا بی‌تردید از معنویترین و نافذترین کلاسهایی بود که در عمرم رفته‌بودم. جلساتی هدفمند دارای ساختار و سیستم محکم اما بسیار انعطاف‌پذیر و خلاقیت‌آفرین که باران و آفتابش تا اعماق جانم نفوذ می‌کرد.

یکی از‌ زیباترین درسهایی که بارها از زبان همه تکرار می‌شد و هربار هوا را تازه می‌کرد اعتراف به گناه “خدایی‌کردن” بود؛ اعتراف به اینکه رنج بردم چون یادم رفت که خدا نیستم و کنترل همه چیز فراتر از توان من است.

هربار حقیقت روشن و زلال این مفهوم روحم را آب و جارو می‌کرد اما هربار باز دوباره یادم می‌رفت.

این روزهای خاکستری شیوع با این بلیطهای کوچک و واقعی مرگ در جیبهای همه‌مان تازه معلومم شده که مشق بندگی مشق تسلیم و رضا مشق خدایی نکردن یعنی چه

خواب دیدم روی پشت بامی غریبم یک سمتم‌ حوض آبی خانه خودمان پیداست و سمت دیگر حیاط خانه‌ی آینده! باران بی‌زنهار می‌بارید گربه‌ها و بزها خیس و خوشحال می‌دویدند صدایشان را می‌شنیدم و کلماتشان را می‌فهمیدم. می‌دویدند اما نه از باران، می‌دویدند خوشحال و بازیگوش و راضی با باران.

انگورها و گلابیها و آلوهای خانه‌ی تازه کال بود همراه بزها و گربه‌ها فریاد خوشحالی می‌زدم که ببین کال مانده‌اند تا ما برسیم؛ آینده مشتاق ماست.

این خواب در تاریخ 7 مهر 99 در پیج اینستاگرامم نوشته شده است)

1 در مورد “آینده مشتاق ماست.”

  1. بازتاب: اندر مصائب نماسازی - سایت شخصی نجمه عزیزی

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا