کتاب فصل تحصیلی ما

فصل تحصیلی ما؛ قسمت پنجم؛ خلاقیت با کاغذ

اولین تمرین معماری تمرین پرزور و شیرافکنی بود؛ تمرین خلاقیت با کاغذ که مثل ورقی نرم مرا لوله کرد! با گردن فراز و حس توانمندی دختری که از دانشگاههای تهران به جفا در این شهر کوچک نگهش داشتند وارد کلاس شدم تا ثابت کنم که این کلاسها برای من خیلی سطح پایین است. بعد با …

فصل تحصیلی ما؛ قسمت پنجم؛ خلاقیت با کاغذ بیش‌تر بخوانید

عشق سالهای پس از جنگ به سبک ادبیات کهن

اوایل دهه‌ی هفتاد بود و دانشکده معماری تازه راه‌ افتاده‌بود. یک رشته‌ی شیک مخصوص پولدارها وسط بافت قدیم یزد که جمعی دختر و پسر جوان را جمع‌کرده‌بود در یک خانه‌ی قاجاری. همه‌ی تعارضهای بین سنت و دنیای جدید با دوز بالا و فشار قوی جمع شده‌بود در خانه‌ی رسولیان و نبض زندگی چنان از آنهمه …

عشق سالهای پس از جنگ به سبک ادبیات کهن بیش‌تر بخوانید

خاطرات خانه رسولیان؛ ساقیا بجنب! فصل تحصیلی ما ۴

خاطرات خانه رسولیان داشت رقم می‌خورد. آینده سنگ بزرگی بود پر از مجسمه‌های داوود که بنا بود اینجا تراشیدنش را بلد شوم و نجاتش دهم. چهارشنبه‌ای دیگر با خاطرات خانه‌ رسولیان یزد از کتاب فصل تحصیلی ما. هنوز در کناره‌ی ساحل بودم و آن روز در کلاس زیرمین تالار حس عجیبی داشتم. ابهت استادانی که …

خاطرات خانه رسولیان؛ ساقیا بجنب! فصل تحصیلی ما ۴ بیش‌تر بخوانید

فصل تحصيلي ما قسمت سوم؛ گم‌شدن در كوچه‌ي دوست

باز هم يك چهارشنبه‌ِ ديگر و بخش ديگري از صداي فصل تحصيلي ما. انتخاب را گرده‌بودند و هرچه بود گذشته‌بود. بايد ياد مي‌گرفتم منفعل و متكي نباشم و از همه‌ي چيزهايي كه يه خودم مربوط مي‌شد راسا سر دربياورم تا ديگر تسليم اولويتهاي ديگران نشوم! قدم‌زنان و نه چندان خوشحال در كوچه‌هاي منتهي به دانشكده …

فصل تحصيلي ما قسمت سوم؛ گم‌شدن در كوچه‌ي دوست بیش‌تر بخوانید

انتخاب رشته معماری فصل تحصیلی ما؛ قسمت دوم؛

انتخاب رشته‌ معماری که حالا همه‌ی هویت فردی و اجتماعی و عاطفی و منطقی خود را مرتبط با آن می‌دانم در هجده سالگی انتخاب قطعی و مشخصم نبود؛ یکی از ۵۵ انتخابم بود و گمان هم نمی‌کردم روی این پله بایستم و جهانم را بسازم. چه شد که معماری را انتخاب کردم؟ چگونه وارد رشته …

انتخاب رشته معماری فصل تحصیلی ما؛ قسمت دوم؛ بیش‌تر بخوانید

فصل تحصیلی ما؛ قسمت اول؛ صدای هجده‌سالگی

طبق قولی که داده‌بودم بخش اول فصل تحصیلی ما را خواندم و ضبط کردم. دنیا رو به زوال است و مرگ پنجه به شیشه می‌کشد ولی . .دلیل ندارد که آدم به قولی که به هیچ کس می‌دهد پابند نباشد

چه شد که فصل تحصیلی ما را نوشتم؟

کتاب فصل تحصیلی ما را در زمانی نوشتم که حال خوشی نداشتم. چهل ساله شده و از شغلم بیزار بودم. هرچه از سر و ته و وسط خواسته‌هایم می‌زدم در قاب عضو هیات علمی دانشگاه جا نمی‌شدم. رنج غروبهای جمعه و سیزده فروردین و سی‌ویک شهریور گواه این بودند که سر جای خودم نیستم.یک‌روز دوستم …

چه شد که فصل تحصیلی ما را نوشتم؟ بیش‌تر بخوانید

اسکرول به بالا